گرگساران. [ گ ُ ] ( اِخ ) قریه ای ازبلخ و عرب آن را جرجسار تعریب کرده اند : بتوران زمین اندر آرم سپاه کنم کشور گرگساران تباه.دقیقی.سوی کشور گرگساران رسید به فرمان یزدان مر او را بدید.فردوسی.چون سام به گرگساران بازرفت ، افراسیاب روی به زمین ایران نهاد. ( مجمل التواریخ والقصص ص 44 ).
معنی کلمه گرگساران در فرهنگ فارسی
از اقوام غیر آریایی که مانند طبریان و آملیان در شمال ایران میزیستند . پس از روی آوردن ایرانیان بسرزمینهای شمالی این اقوام غیر آریایی به کوهها رانده شدند و رفته رفته تمدن ایرانی و آیین زردشتی را پذیرفتند . سرزمین این قوم را گرگساران نامیدند .
جملاتی از کاربرد کلمه گرگساران
سوی کشور گرگساران رسید بفرمان یزدان مر او را بدید
چو از گرگساران بیامد سپاه که جویند گاه سرافراز شاه
سوی گرگساران شد و باختر درفش خجسته برافراخت سر
وی از گرگساران بدین گشت باز گشاده شدست این سخن نیست راز
سوی گرگساران و مازندران همی راند خواهم سپاهی گران
چو سگسار شد نام مازندران همان گرگساران بود اندران
چو نزدیکی گرگساران رسید یکایک ز دورش سپهبد بدید
بنشنیده باشی که رستم چگونه پی گرگساران بپیمود خوانها
ببستند از آن گرگساران هزار پیاده به زاری کشیدند خوار
به توران زمین اندر آرم سپاه کنم کشور گرگساران تباه