یک جانب

معنی کلمه یک جانب در لغت نامه دهخدا

یک جانب. [ ی َ / ی ِ ن ِ ] ( ص مرکب ) یک طرف. || رفیق. متحد. همراه. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه یک جانب در فرهنگ فارسی

یک طرف رفیق

جملاتی از کاربرد کلمه یک جانب

نقاب دولت بیدار، خواب سنگین است به زور گریه به یک جانب این نقاب انداز
و گفت: چگونه نترسد بنده که او را نفس از یک جانب و شیطان از یک جانب و او در میانه عاجز.
پس دیگر روز علی را بخواند و علم بوی داد، علی رفت و علم بر در حصار خیبر بزد، جهودی بر بام حصار آمد گفت: من انت؟ تو کیستی؟ گفت: من علی‌ام. جهود گفت عالی شد این کار بحق موسی و توریة، پس علی بتأیید الهی و قوت ربانی در حصار بدست گرفت و از بوم حصار بر کند و بینداخت چنان که زلزله در حصار خیبر افتاد، بو رافع گوید مولی رسول که: با من هفت تن دیگر از مبارزان عرب بودند خواستیم که در از یک جانب بدیگر جانب گردانیم نتوانستیم، گویند که حلقه آن چهارصد من بود و بعد از آن علی رفت تا آن حلقه برگیرد و نتوانست از آن که آن گه که می‌برکند جبرئیل با وی بود بمعاونت، پس علی گفت: ما قلعتها بقوة جسمانیة انما قلعتها بقوة ربانیه، پس آن اموال و غنائم که از حصارهای خیبر یافتند باهل حدیبیة قسمت کردند.
محمدعلی میرزا در هیجدهم ذیحجه قریب به شهر زور لشکرگاه کرد و محمدآقای کهیا و محمودپاشا در یاسین‌تپه که از سه جانب با آب پیوسته و از یک جانب با خلاب (لجن‌زار، باتلاق)، سنگری راست کرده بنشست و ۱۵ عدد توپ در پیش سنگر بداشتند.
دورهٔ رنسانس که از یک جانب به دورهٔ گوتیک (بخاطر داریم که در این دوره روحیهٔ معاونت و همکاری رونق داشت) و از جانب دیگر به دورهٔ باروک (با خصوصیت مطلقه اش) پیوسته‌است دوره‌ای در شهر سازی می‌باشد که را ه را برای زمان‌های آینده هموار ساخت. در قرن پانزدهم کشورهای شمال اروپا کاملاً از دورهٔ گوتیک متأثر بودند اما در ایتالیا وضعیت پیچیده بود. پرسپکتیو نحوهٔ فکری تازه‌ای آفریده و سنت گوتیک هم هنوز زنده بود و در پیشرفت نقشهٔ شهرها و ساختن میدان‌ها تأثیر می‌کرد.
و در عنکبوت نگاه کن که خانه خویش چگونه کند و هندسه در تناسب آن چون نگاه دارد که از لعاب خویش ریسمان سازد و دو گوشه دیوار طلب کند و از یک جانب بنیاد افکند و به دیگر برد تا تار تمام بنهد، آنگاه پود بر گردن گیرد و میان نخها راست دارد تا بعضی دورتر و بعضی نزدیکتر نبود تا نیکو و به اندام بود، آنگاه خویشتن سرنگون از یک گوشه درآویزد و منتظر آن که تا مگسی بپرد که غذای وی آن بود، پس خویشتن بر وی اندازد و وی را صید کند و آن رشته بر دست و پای وی پیچد تا از گریختن ایمن شود. پس بنهد و به طلب دیگری شود.
نماند نهان حسن در زیر چادر به یک جانب انداخت معجر شکوفه
خوش است این شیوه با عالم بگویی به یک جانب نهادن زشت خویی
مخالف گشت روزی قوت باد همه کشتی زره یک جانب افتاد
یک طرف بانگ حدی یک جانب آواز درای از گران جانی بود آن را که ماند دل به جای
مگر افتاد یک جانب نقاب از چهره لیلی؟ که جای گردباد از این بیابان دود می خیزد