جملاتی از کاربرد کلمه نغمه ساز
مطرب آب از کف خود نغمه ساز در کف او نعره زن از زخمه ساز
خامهٔ من رنگ آمیز گل است زخمهٔ من نغمه ساز بلبل است
یکی
چنگ زن مطرب نغمه ساز که نشناختش کس ز ناهید باز
وجد و سماع صوفیان نیست عجب زچنگ و نی عشق چو نغمه ساز شد کوه برقص آورد
گر به باغی بلبلی شد نغمه ساز جمله مرغان پر کنند از شوق باز
عشق تو یار جانی هفتاد ملت است در هیچ پرده نیست که این نغمه ساز نیست
نخست آنچنان کردم آغاز او که سوز آورد نغمه ساز او
ای نغمه ساز توحید افسرده از چه هستی آزرده از که هستی
بدآنجای بلبل بود نغمه ساز که شاهین نکرده بکین چنگ باز