معنی کلمه کار و بار در لغت نامه دهخدا
چون راست شود کار و بارت
بندیش از فرود کارت .
( لغت فرس چ اقبال ص 120 ذیل لغت «فرود» از حاشیه اسدی نخجوانی ).
امروز که دانی ز امیران جز ازایشان
شایسته بدین ملک و بدین کار و بدین بار.فرخی.میران و بزرگان جهان را حسد آید
زین نعمت و زین دولت و زین کار و از این بار.فرخی.ابوسهل زوزنی بود آن میانه ، کار و بار همه وی داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145 ).
جهان را دگرگونه شد کار و بارش
برو مهربان گشت صورت نگارش.ناصرخسرو.با شاخ تو ای دهر به درگاه تو ایدر
ما را بهمه عمر نه کار است و نه بار است.ناصرخسرو.نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست
پس تو چون بی نفع و خیری بل همه شری و ضر.ناصرخسرو.ناید ز جهان هیچ کار و باری
الا که بتقدیر و امر باری.ناصرخسرو.گفت من بدان آمده بودم تا بدانم کار و بار تو چون است. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ).
کس را چنانکه امروز این بنده تراست
جاه و محل و مرتبت و کار و بار نیست.مسعودسعد.گوید همی که ملک ترا نیست انتها
این روز ابتدا شدن کار و بار ملک.مسعودسعد.چونان همی درآید در کار و بار حرب
کافزون کند ز سطوت خود کار و بار تیغ.مسعودسعد.ای ز نوشروان عادل بر سریر کار و بار
دوده و خویش و تبار یزدجرد شهریار.سوزنی.رفتی و در جهان سخن از کار و بار تست
خاقانی غریب سخن یادگار تست.خاقانی.زان سه نتیجه که زاد بود غرض آدمی
لیک پس هرسه یافت آدمی این کار و بار.خاقانی.درستی گرچه دارد کار و باری
شکسته بسته نیز آید به کاری.نظامی.کار و باری بر آسمان او را
زیر فرمان همه جهان او را.نظامی.ملک سرگشته بود از روزگارش
کزو گشته ست روشن کار و بارش.( منسوب به نظامی ).پیر یکی روز در این کار و بار
کارفزائیش درافزود کار.نظامی.