نبغ. [ ن َ ] ( ع اِ ) غبار آسیا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نباغ. گرد و غبار آسیا. ( ناظم الاطباء ). غبار الرحی. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ( مص ) ظاهر و آشکار گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آشکار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیرون آمدن. ظاهر شدن : نبغ الشی ُٔ نبغاً و نبوغاً؛ خرج و ظهر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نبوغ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || برآمدن آب از چشمه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نبع. ( از اقرب الموارد ). || آشکار نمودن طینت و خوی : نبغ فلان بتوسه ؛ خرج بطبعه ، ای اظهر خلقه و ترک التخلق و ذلک اذا ظهرلؤمه و لم ینفعه تخلقه بغیر الخلق الذی طبع علیه. ( اقرب الموارد ). || ظاهر شدن پس از اختفاء.( از المنجد ). || نبغ منهم النفاق ؛ خفوا فی الفتنه ، و فی اللسان : «نبغ فیهم النفاق »؛ اذا ظهر بعدما کانوا یخفونه منه. ( اقرب الموارد ). || بی آنکه در اصل شاعر بوده باشد،شعر گفتن و نیکو گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شعر نیکو گفتن کسی بی آنکه در اصل شاعر بوده باشد. ( فرهنگ خطی ): نبغ فلان ؛ شعر گفت و نیکو گفت و حال آنکه قریحه شاعری را به ارث نبرده بود. ( از اقرب الموارد ). شعر گفتن و نیکو گفتن. ( از المنجد ). و یقال : نبغ فی العلم و فی کل صناعة؛ اذا اجاد. ( اقرب الموارد ). رجوع به نابغة شود. || فراخ زندگانی گشتن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ): نبغ فی الدنیا؛ اتسع. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || نبغ علینا منهم نباغة؛ خروج کردند بر ما از ایشان خوارج. ( منتهی الارب ). || بیرون شدن آرد نرم از ظرف. ( از المنجد ): نبغ الوعاء بالدقیق ؛ برانید آوند از سوراخ خود آنچه باریک بود از آرد ( منتهی الارب )، بیرون آمد از سوراخ آن آوند هرچه آرد نرم بود. ( ناظم الاطباء ). تطایر من خصائص مارق منه. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد از اللسان ). || سپوسه ناک شدن سر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): نبغ رأسه ؛ ثار منه النباغة. ( اقرب الموارد ).
معنی کلمه نبغ در فرهنگ فارسی
غبار آسیا گرد و غبار آسیا .
معنی کلمه نبغ در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نَبْغِ: می جوییم - می خواهیم - می طلبیم (کُنَّا نَبْغِ :می جستیم - می خواستیم- می طلبیدیم) ریشه کلمه: بغی (۹۶ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه نبغ
تا چرا نبغ تا خودو زره گردد سپر جنگها شد گاه ما را با زره گاهی بخود