تطایر
معنی کلمه تطایر در فرهنگ معین
معنی کلمه تطایر در فرهنگ عمید
۲. دراز شدن.
۳. فراگرفتن ابر در همۀ آسمان.
معنی کلمه تطایر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تطایر در ویکی واژه
پراکنده شدن.
پرش.
پراکندگی.
جملاتی از کاربرد کلمه تطایر
تا از زمین همی متصاعد شود بخار تا در هوا همی متطایر شود شرر
«إِنَّها» یعنی: النّار «تَرْمِی بِشَرَرٍ» هی ما یتطایر من النّار واحدتها شررة «کَالْقَصْرِ» یعنی: کالبناء العظیم من هذه القصور المبنیّة و الحصون العظیمة. و قال عبد الرّحمن بن عابس: سألت ابن عباس عن قوله: إِنَّها تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ قال: هی الخشب العظام المقطّعة و کنّا نعمل الی الخشب فنقطعها ثلاثة اذرع و فوق ذلک و دونه ندخرها للشّتاء فکنّا نسمّیها القصر و قال سعید بن جبیر و الضحاک: هی اصول النّخل و الشّجر العظام واحدتها قصرة مثل تمرة و تمر و جمرة و جمر.
قوله: فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا، صارت الجبال هباء و هو حشو الجو. و المنبث المنتسف المتفرّق. و قیل الهباء المنبث ما سطع من سنابک الخیل و قیل ما تطایر من شرر النار و قال فی موضع آخر وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ و فی التفسیر ان اللَّه سبحانه یبعث ریحا من تحت الارض فتحمل الارض و الجبال و تضرب بعضها ببعض و لا تزال کذلک حتی تصیر غبارا و یسقط ذلک الغبار علی وجوه الکفار و ذلک قوله: وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً و قال فی صفة الکفار وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ.
روزی و چه روزی، کاری و چه کاری، روز بازاری و چه روز بازاری، داوریگاه دنیا بسی دیدهای، باش تا بداوریگاه قیامت رسی، درگاه پادشاهان بسی دیدهای باش تا درگاه عزت ذو الجلال بینی، دیوان مظالم سلاطین بسی دیدهای باش تا دیوان مظالم قیامت بینی، سراپرده هیبت زده، بساط جلال گسترده ایوان کبریاء بر کشیده، میزان عدل در آویخته، صراط راستی باز کشیده، فرادیس جمال آراسته، دوزخ هیبت بر آشفته. رب العالمین گفت بترسید از چنین روز که جهانیان را همه از دور آدم تا منتهی عالم از خاک بیرون آرند و بمحشر رانند، فصل و قضا را و ثواب و عقاب را. همانست که جای دیگر گفت عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا، و مصطفی ع گفت «یعرض الناس یوم القیمة ثلاث عرضات فاما عرضتان فجدال و معاذیر، و اما العرضة الثالثة فعند ذلک تطایر الصحف فی الایدی، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله»