مانید

معنی کلمه مانید در لغت نامه دهخدا

مانید. ( اِ ) چون جرم است ، چون کاری یا سخنی کردنی و گفتنی نکند یا نگوید گویند مانید او را، یعنی بماند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال 110 ). به معنی جرم و گناه و تقصیر هم آمده است چنانکه کسی کار کردنی و سخن گفتنی را نکند و نگوید گویند «مانیداو را باشد» یعنی گناه از اوست و گناه کار اوست. ( برهان ) ( آنندراج ). گناه و جرم و تقصیر و خطا و قصور ودرماندگی و سهو و غفلت. ( ناظم الاطباء ) :
دریغ مدحت چون زر و آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظپدید
اساس طبع بپایست نک قوی تر از آن
ز آلت سخن آید همی همه مانید. رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 110 ).|| ( فعل ماضی ) یعنی گذاشت و نهاد و رها کرد، و چون کسی را کاری که باید کرد نکند و سخنی که باید گفت نگوید گویند «مانید» یعنی وانهاد. ( برهان ) ( آنندراج ). فعل ماضی «مانیدن »=ماندن. ( از حاشیه برهان چ معین ). || ( اِ ) پس افتاده . بقیه. وعرب آن را بر موانید جمع بسته است به معنی باقی مالیاتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مانید در فرهنگ فارسی

( اسم ) تقصیردر گفتن یا اجرای عملی : اساس طبع ببایست نک قوی تر ازان ز آلت سخن آید همی همه مانید . ( رودکی . لفااق.۱۱٠ )
چون چرم است بماند

جملاتی از کاربرد کلمه مانید

نیاید از شما در هیچ حالی وگر مانید بس بی ‌آب و دانه
شما دیر مانید و خرم بوید به رامش سوی ورزش خود شوید
به گیتی درون از چه مانید شاد کسی را چنین زندگانی مباد
نمانم که دربند مانید زار فرستم شما را به یثرب دیار
شما را دارم اینجا من نهانی که مانید اندر اینجا جاودانی
که در غربت مرا تا چند مانید بهمت با خراسانم رسانید
که تا جمله بهم معصوم مانید همه از رحمتم محروم مانید
در این صورت نمی مانید جاوید بباید رفتتان در عین خورشید
گر ایدونک پشت من آرد به خم شما دیر مانید خوار و دژم
سراسر به طاووس مانید نر که جز رنگ چیزی ندارد هنر