ناسازی

معنی کلمه ناسازی در لغت نامه دهخدا

ناسازی. ( حامص مرکب ) از:ناساز + ی ، اسم معنی ، حاصل مصدر. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). مخالفت کردن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مخالفت. عدم موافقت. ( ناظم الاطباء ). مخالفت. ( انجمن آرا ). دشمنی. ناسازگاری. کج روی. ستیزه خوئی :
گردون ستیزه کار دیدی که چه کرد
ناسازی روزگار دیدی که چه کرد.مشتاق اصفهانی.|| تناقض. || بی ادبی. گستاخی. || بهانه گیری. ( ناظم الاطباء ). || بی اصولی. خارج مبحث بودن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بی اصولی. بی آهنگی. ( ناظم الاطباء ). || بدوضعی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || تزویر. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ناسازی در فرهنگ فارسی

ناسازگاری .

جملاتی از کاربرد کلمه ناسازی

شاهین در دهه ۱۳۴۰ به اوج محبوبیت در میان هواداران رسید، اما برخی رخدادها فدراسیون فوتبال ایران و سازمان تربیت بدنی را رویاروی آن‌ها قرار داد. سرانجام ناسازی و اختلاف میان آن‌ها بالا گرفت و بیشتر شد و دستاویزی شد تا در روز ۱۸ تیر ۱۳۴۶، دو روز پس از برد ۳–۱ شاهین برابر باشگاه تهرانجوان، سازمان ورزش و تفریحات ایران انحلال باشگاه شاهین را اعلام کند.
نزاری با تومی گفتم که ناسازی مکن با او سزا این بود تا دانی که با او ناسزا بودی
این همه عربده و تندی و ناسازی چیست نه همه همره و هم قافله و هم زادند
روزگاری است که از رهگذر ناسازی سنگ اطفال به دیوانه گران می‌گردد
این ناسازی همین بعهد من و تست زین پیش مگر نه روزگاری بوده است
ساختن با محنت عشق تو آسانست لیک از جفای دهر و ناسازی دوران می‌رویم
ای که می سوزی مرا با ناله زارم بساز با تو می سازیم ما با ما تو ناسازی مکن
من که دارم به جگر خار ز ناسازی خویش زین چه حاصل که جهان را گل بی خار شدم؟
از بس گل ناسازی ام در جیب و دامن می کنی زان پیشتر کآیی برم، سامان رفتن می کنی
مجو ناسازی از ما، زان که باشد تن چون موی ما ابریشم ساز
شیوه ما نیست با ناسازگاران ساختن خاک در چشم فلک هنگام ناسازی کنیم