معنی کلمه ناخفته در لغت نامه دهخدا
شبی برسرش لشکر آورد خواب
که چند آورد مرد ناخفته تاب.سعدی.درازی شب از ناخفتگان پرس
که خواب آلوده را کوته نماید.سعدی. || بیداردل. هوشیار. ج ، ناخفتگان :
همان چون سر آری به سوی نشیب
ز ناخفتگان بر تو آید نهیب.فردوسی.|| بسته و فسرده ناشده. ( ناظم الاطباء ).