معنی کلمه زین العابدین در لغت نامه دهخدا
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) ابن عبدالرؤوف بن تاج العارفین بن علی الحدادی ثم المناوی القاهری. متصوف و فاضل. وی در قاهره به آموختن علم پرداخت. او راست : شرح تائیة ابن الفارض. شرح المشاهد ابن عربی. حاشیة علی شرح المنهاج للجلال المحلی و شرح الازهریة. او در قاهره بسال 1022 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 350 ).
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) ابن محیی الدین ، حفید قاضی زکریابن محمد الانصاری السنیکی ( 1001 - 1068 هَ. ق. ). مردی فاضل و اهل مصر بود و در همانجا درگذشت. او راست : «حاشیة علی شرح الجزریة» در قراآت. «الفتوحات الالهیة». ( از اعلام زرکلی ).
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) جنابذی. او نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود و او را به ملازمت امیر تیمور آورد... و از وزراء تیمور بود. و رجوع به کتاب از سعدی تا جامی ص 212 و مجمل فصیحی ذیل وقایع سال 828 و 829 هَ. ق. و تاریخ عصر حافظ ج 1 شود.
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) شیروانی. صاحب «کتاب بستان السیاحه » که در تاریخ 1247 هَ. ق. تحریر یافت. او شیعه و از دراویش نعمةاللهی بوده و در ایران و مصر و شام و عثمانی و هند و یمن و حجاز و افغانستان و بدخشان و ترکستان و غیره سفر کرد. ( از سبک شناسی بهار ج 3 ص 396 ). رجوع به همین کتاب و شد الازار ص 312 و مزدیسنا ص 51 شود.
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب ( ع ). رجوع به ابوالحسن در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 2 ص 665 شود.
زین العابدین. [ زَ نُل ْ ب ِ ] ( اِخ ) علی بن زین الدین محمود. او مدتی در معظمات مهمات دیوانی مدخل داشت و در اوایل حال به وزارت امیر محمد برندق برلاس قیام می نمود آنگاه منصب وزارت خاصه یافت. هنگامی که نظام الملک به وزارت رسید او را از آن شغل معزول گردانید. پس از کشته شدن نظام الملک در سنه 903 هَ. ق. بار دیگر منصب وزارت به سیدزین العابدین تفویض شد ولی وی استعفا نموده مهم بر آن قرار گرفت که وزراء بی استصواب سید به فیصل مهام دیوانی نپردازند و فرامین را مادام که به توقیع او نرسد به مهر بزرگ همایون نرسانند. آنگاه سیدزین العابدین بیش از پیش اعتبار یافته بر جمیع امراء مقدم می نشست. پس از فوت خاقان منصور سلطان حسین سلطان بدیعالزمان میرزا نیز او را موردالتفات قرار داد و به قبول منصب وزارت تکلیف نمود اما سید در هیچ مهمی دخالت ننمود و چون محمدخان شیبانی به خراسان تاخت سید فرار کرد و در اثنای گریز بدست اوزبکان کشته شد. ( از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 331 ).