معنی کلمه سایه بان در لغت نامه دهخدا
مه را دو نیمه کرد و بدست چو آفتاب
سایه زبر زمینش و از ابر سایه بان.خاقانی.ای ملک راستین بر سر تو سایه بان
وی فلک المستقیم از در تو مستعار.خاقانی.از پَرّ عقاب سایه بانش
در سایه گرگ استخوانش.نظامی.بچند روز دگر آفتاب گرم شود
مقر عشق بود سایه بان و سایه بان.سعدی.بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد.حافظ.رجوع به سایبان شود.
- سایه بان سیمابی ؛ کنایه از ابر. ( رشیدی ). رجوع به سایبان سیمابی شود.
سایه بان. [ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنه کوه پیر خروس و دارای 221 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات ، دیمی ، لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).