قوله

معنی کلمه قوله در لغت نامه دهخدا

( قولة ) قولة. [ ق َ ل َ ] ( ع مص ) قول. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قول شود.
قولة. [ ق ُ وَ ل َ ] ( ع ص ) نیکوسخن یا پرگوی. ( منتهی الارب ).
قولة. [ ل َ ] ( اِخ ) لقب ابن خرشید شیخ ابوالهیثم قشیری. ( منتهی الارب ). رجوع به ابن خرشید و ابوالقاسم قشیری بن خرشید... شود.

معنی کلمه قوله در فرهنگ فارسی

( جمله اسمی ) گفتار او ( خدای ) تعالی است .
لقب ابو خورشید شیخ ابوالهیثم قشیری

معنی کلمه قوله در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَوْلُهُ: قولش - سخنش - گفتارش
ریشه کلمه:
قول (۱۷۲۲ بار)ه (۳۵۷۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه قوله

مفضل الضبی در کتاب «امثال العرب» در نقش یک مربی و ادیب ظاهر می‌شود. این کتاب مشتمل بر زیباترین داستان‌ها، خرافات و اسطوره‌هاست تمامی داستانها و... با عبارتی از زبان قهرمان قصه یا حضم او به پایان می‌رسد و در پایان مؤلف این عبارات را به کار می‌برد: فارسلها مثلاً، مذهب مثلاً، فذهب قوله مثلاً، و مانند این‌ها. کتاب با داستان ضبة بن أدبن طابخة بن الیاس بن مضر بن سعد و دو پسرش سُعید و سَعد آغاز می‌شود و با خرافه حیة و فاس (مار و تبر) به انجام می‌رسد. عادت مفضل این است که تمام داستان‌ها را با عبارت «زعموا» آغاز می‌کند، مگر در موارد نادری. برخی از حکایت‌های این کتاب به مصدری بیگانه از زبان عربی بازگشت می‌کند مثل داستان الزّباء (زنوبیا) قصه ازدواج لقیط بن زرارة، قصه شگفت‌آور ولادت عمرو بن عدی و...
خردمند آنست که نیکو بنگرد در خویشتن، تا ببیند کوهم از آن روز باز که نطفه ئی بودست، و‌اندر رحم ما‌در ا‌فتاده است، همی سوی خدا شود، و بدرجه درجه همی آمدست از حالی ضعیفتر بحالی قویتر وز مکانی فروتر بمکانی برتر، تا آنگاه که پیش خدای شود، و شمار او بکند، ولیکن (اگر) از نیکوکاران و مطیعان باشد براحت و لذت و شادی ا‌‌‌بدی رسد، و اگر از بد کرداران و عاصیان باشد برنج و دشواری و‌اندوه بی کرانه رسد، و هم امروز تا فردا او شادمان باشد، و بدان محل شادی نرسد، کز پس آمدن رسولان و کتابها و امرو نهی و وعدو وعید کسی را عذر نخواهد پذیرفتن، چنانک همی گوید: قوله تعالی «هذا یوم لا ینطقون. و لا یوذن لهم فیعتذرون.»
شیخ الاسلام گفت فی قوله عز و جل: یا عباد لا خوف علیکم الیوم الایه یخافون یوماً... الایه. جنید گفت کی فا بشران بن حامد گفتم: آن چه روز است؟گفت: از سه بیم بد نیست: یک خوف ماجری ددیگر خوف ماجنی، و سدیگر خوف اللقا. یکی بیم آنچ او را رفت در ازل، از بهر آنکه پوشیده، و او بنتوان دانست و بنه توان دید. و خوف آنکه چی بود. و چه خواهخد بود؟ وسیم بیم دیدار است.