راست راست

معنی کلمه راست راست در لغت نامه دهخدا

راست راست. ( ق مرکب ) دور از خمیدگی. نهایت مستقیم و آخته. بی کجی. || در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی. و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:
- راست راست رفتن و برگشتن ؛ برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن. زیربار کار و زحمتی نرفتن. و رجوع به راست راست گشتن شود.
- راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن ؛ ول گشتن. تن بکاری ندادن. بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن. زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن. شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن. تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر.

معنی کلمه راست راست در فرهنگ فارسی

دور از خمیدگی نهایت مستقیم و آخته بی کجی .

جملاتی از کاربرد کلمه راست راست

ولیکن آنکه بود خوب و راست راست بود وگرچه زشت گراید به چشم کژ نگری
نیر آن غمزه بر دل آمد راست راست ناکرده بر نشانه هنوز
عهدها بندد که سازم عاقبت دل با تو راست راست گویم این سخن هم نیست چندانی درست
دین و دنیا هر دوان مر راست راست راستی را دار دین راستین
ای حسن اغیار را هرگز نباشد طبع راست راست است این زاغ را هرگز نباشد پر سفید
راست نشینیم و بپوییم راست راست نیوشیم و بگوییم راست
هر یکی را ولایتست جدا کژ با راست راست کی آید
ای دیده راست راست دیده چون دیده تو کجاست دیده
تا شود اوقات شب و روز راست راست که خورشید به میزان شود