راه نمائی

معنی کلمه راه نمائی در لغت نامه دهخدا

راه نمائی. [ ن ُ / ن ِ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) راه نمایی. رجوع به همین کلمه شود.

معنی کلمه راه نمائی در فرهنگ فارسی

راه نمایی

جملاتی از کاربرد کلمه راه نمائی

فردی صمدی لم یلدی راه نمائی یکی نه چو هریک همه ای از همه برتر
بیست و یکم: گمشده او را راه نمائی کند
نخستین پاس هوش کرده برگفتاری گوش بستم، تا در دوستی چه دشمنی آرد و در جامه راه نمائی کدام هنگامه راه زنی سگالد. گفت زنهار گرد گیتی مگرد و دامان پرهیز از آلایش هر چه در اوست در چین، تا مرا بر تو دستی نماند، و بنیاد خداپرستی را شکستی نخیزد. گفتارش را به راستی انباز دیدم و اندرزش به درستی دمساز. لختی از پراکندگی باز آمده گفتم از این گفت چنان بینم که تا مرد آلوده این گرد و فرسوده این درد نگردد ترا بر او دستی و پیمان خود سوزی و خدای سازی وی را شکستی نیست. گفت آری جز بدین گناه از افسون من تباهی نکشد و در دیوان کرد و کارش نامه سیاهی نخیزد. همانا شنیده باشی پاک پیمبر که درود بار خداوندش بر روان باد فرمود دوستی و پیوند کیهان سر تباه کاری هاست و بند گردن رستگاری ها، بیت: