خراسانی

معنی کلمه خراسانی در لغت نامه دهخدا

خراسانی. [ خ ُ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به خراسان ، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیده اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست. ( از انساب سمعانی ) ( منتهی الارب ) :
ببازارگانی خراسانیم
به رنج اندرون بی تن آسانیم.فردوسی.- طین خراسانی ؛ قسمی خاک که از خراسان آرند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| قسمی کاغذکه از کتان کردندی. ( ابن ندیم ). || نام طعامی است. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || بُختی. قسمی شتر است. ( یادداشت مؤلف ). || دستنبو. رجوع به دست بویه شود. ( یادداشت بخط مؤلف ). در تداول امروز، نوعی خربزه.
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) اصرم بن حوشب همدانی خراسانی از روات است. اواز زیادبن سعد و جز او روایت دارد و از او حسن بن ربیع. خراسانی از ضایعکنندگان حدیث است و دارمی می گوید: از یحیی بن معین حال اصرم را در حدیث پرسیدم ، او گفت : اصرم بن حوشب کذابست و خبیث. ( از انساب سمعانی ).
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) شمس الدین خراسانی از نویسندگانست. رجوع به قوهستانی شود. ( از معجم المطبوعات ).
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) سلیمان بن یسار خراسانی ، مکنی به ابوایوب از بزرگان بود و بشام و مصر می گشت. او از ثقاتی چون ابن عینینه و جز او احادیثی دارد و البته احادیث بسیاری را نقل از این دو اثبات می کند که نمی توان به آنها احتجاج کرد. ابوعبداﷲ بقار به رمله از وی حدیث کرد. ( انساب سمعانی ).
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) عبداﷲبن مروان خراسانی ، مکنی به ابوشیخ. وی از گروهی چون ابن ابی ذیب حدیث کرد و سلیمان بن عبدالرحمان از وی حدیث دارد. ( از انساب سمعانی ).
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) عطأبن ابومسلم خراسانی ، مکنی به ابوایوب بعضی او را ابومسعود گفته اند. از راویانست. اسم پدر او را بعضی عبداﷲ و بعضی میسره آورده اند. او از سعیدبن مسیب و زهری حدیث شنید و علت این که وی را خراسانی می گویند؛ آن است که دیرزمانی درخراسان زندگی کرد. مرگ او به سال 134 هَ.ق. در اریحا روی داد و نعش او را به بیت المقدس بردند و بدانجا بگور سپردند. او از بهترین بندگان خدا بود، ولی به احادیث او چندان اعتماد نیست. ( از انساب سمعانی ).
خراسانی. [ خ ُ ] ( اِخ ) مقاتل بن سلیمان خراسانی مولای ازد. اصل او از بلخ بودو سپس ببصره رفت و بدانجا درگذشت. او علم قرآنی که موافق کتاب یهودان بود از یهودان فراگرفت و نیز او از مشبهان بود و خدا را به مخلوق خدا تشبیه میکرد. ابوحنیفه به ابویوسف قاضی گفت : «یا یوسف احذر صفین من خراسان »: الجهمیه و المقاتلیه. ( از انساب سمعانی ).

معنی کلمه خراسانی در فرهنگ عمید

۱. مربوط به خراسان: موسیقی خراسانی.
۲. از مردم خراسان.
۳. (ادبی ) در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن، و مقید نبودن به صنایع بدیعی است، مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی، و منوچهری، سبک ترکستانی.

معنی کلمه خراسانی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به خراسان از مردم خراسان اهل خراسان .
نهشل بن سعید بن وردان مکنی به ابو عبدالله از اهل نیشابور بود ولی اصل او از بصریان بوده است .

معنی کلمه خراسانی در دانشنامه آزاد فارسی

طایفه ای از چادرنشینان کرمان، از مردم ناحیۀ سیرجان و اطراف کوهستان پاریز، پیرو مذهب اسماعیلیه. اغلب اعضای طایفۀ خراسانی یک جانشین شده اند. جمعیت این طایفه در اوایل قرن ۱۴ق بالغ بر ۷۰۰ خانوار بود. طایفۀ خراسانی در شورش آقاخان محلاتی برضد دولت محمدشاه در ۱۱۵۶ق شرکت داشت. آقاخان پس از ورود به شهر بابک از مخالفت خراسانی ها و عطاءاللهی ها و دیگر مردم شهر بابک با خوانین افغانی مقیم شهر بابک آگاه شد و آنان را به جنگ با افغان ها ترغیب کرد. در این جنگ ها، آقاخان به بلوچستان و هندوستان گریخت. مهراب خان و رستم خان در نیمۀ دوم سلطنت ناصرالدین شاه، رؤسای طایفۀ خراسانی کرمان بودند.
خراسانی (گویش). خراسانی (گویش)منظور از خراسانی، گویش فارسی رایج در استان خراسان است که اکنون به سه استان تقسیم شده است. مجموعة گویش خراسانی به گویش های افغانی و فرارودی (ماوراءالنهری) بسیار نزدیک است. صامت های خراسانی همانند فارسی هستند. تغییر و تبدیل آوایی در خراسانی بدین قرار است: تبدیل /e/ پایانی به /a/ در bozina «از جنس بُز»، xana «خانه»، تبدیل /b/ به /v/ در av، partav «پرتاب»، sinav «شنا/ شناب»، تغییر /ow/ به /av/ در davra «دوره/ نوعی رقص جمعی»، kavla «کج و کوله»، javz «جوز/ گردو»؛ جابه جایی (قلب) در savr «سرو»، تبدیل /f/ به /v/ تغییر /p/ به /v/ در vud «پود»، نشانة نسبت -i در پایان مانند doholi «نوازندة دهلی»، افزودن پسوند -uk برای ساختن صفت نسبی در geluk «گِلی/ گل آلود»، janguk «جنگی/ اهل دعوا»، نشانة تصغیر یا تحبیب -ak در munjak «زنبور زرد کوچک»، muxorak «موخوره»، nemzagak «نامزدک»، hastak «هسته». مضاف قبل از مضاف الیه می آید dambaye san «پشت کردن»، صفت پس از موصوف قرار می گیرد: asbeahani «اسب آهنی/ دوچرخه». نشانة مصدری -an است که به ستاک ماضی می چسبد مانند vajmidan «چلاندن»، gellidan «غلتیدن»، pukidan «پوک شدن». از پیشوندهای فعلی خراسانی var- است در varfokidan «برآماسیدن»، vargellidan «درغلتیدن». از واژگان خراسانی: godi «بزغاله»، fetuk «خبرچین»، zayla «غنچه»، jikidan «گریختن»، vel «یار/ معشوق»، kat «تختخواب» و veres «ریسمانی که پای مرغ را با آن بندند».

معنی کلمه خراسانی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خراسانی (ابهام زدایی). خراسانی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، فقیهِ اصولی و مرجع تقلید شیعه و رهبر سیاسی عصر مشروطیت• شیخ محمدجواد خراسانی ، از علمای بزرگ حوزه مشهد• ابوحمزه خراسانی، از مشایخ صوفیه خراسان• باباالیاس خراسانی، از مشایخ صوفیه ترکمن تبار آناطولی در نیمه اول قرن هفتم و پایه گذار برخی از جریان های بدعت گرا• حبیب خراسانی، شاعر، عارف و مجتهد مشهور دوره قاجاریه• سید ابوالحسن حافظیان خراسانی، از بزرگان اهل نفس و دعا و استاد مسلم علوم غریبه• سید محمد مهدی بجستانی خراسانی، از علمای قرن چهاردهم هجری قمری• سید هادی حسینی بجستانی خراسانی، دانشمند فقیه و مجاهد بزرگ• سیدمحمدمهدی حسینی اصفهانی خراسانی، یکی از چهره های درخشان در کاروان علم و اخلاق• عبدالجواد جودی خراسانی، شاعر مرثیه سرای قرن سیزدهم • عبدالله بن محمد بشروی خراسانی، از علمای بزرگ و فقیهان مشهور قرن یازدهم هجری• ابوالجیش مظفر بن محم خراسانی بلخی، َابوالْجَیْشِ بَلْخی، مظفر بن محمد بن احمد خراسانی (د۳۶۷ق/۹۷۸م)، متکلم و محدث امامی
...
[ویکی شیعه] خراسانی (ابهام زدایی). خراسانی منسوب به خراسان (بخشی از ایران و نواحی شرقی ایران) است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره کند:

جملاتی از کاربرد کلمه خراسانی

اسطرخی روستایی در دهستان گلیان بخش مرکزی شهرستان شیروان استان خراسان شمالی ایران است. مردم روستای اصطرخی به زبان ترکی خراسانی سخن می‌گویند.
پس از ۹ هفته محمد بابایی استعفا داده و جای خود را به حسن سروری داد و او نیز پس از ۹ مسابقه با توجه به کسب نتایج ضعیف برکنار و تا پایان فصل ۰۱–۱۴۰۰ عباس شریف از مربیان پایه پیام موقتا سکاندار سبزپوشان خراسانی شد تا او که در ۷ هفته پایانی عهده دار سرمربیگری این تیم بود با کسب رتبه نهم جدول در بین چهارده تیم گروه اول لیگ دسته دوم باشگاه های ایران، فصل را به پایان برساند.
تا جهان را یل خراسانی پاک کرد از عروج مروانی
برخی اسلام‌شناسان معتقدند که زندگی ابومسلم خراسانی در تهیهٔ سیره‌های نبوی (زندگینامهٔ محمد، پیامبر اسلام) به عنوان الگوی اولیه استفاده شده‌است. به خصوص به شباهت جنگ‌های ابومسلم، پیروانش و دخترش فاطمه (منظور، دختر ابومسلم است) با سرگذشت محمد اشاره شده‌است.
در این دوره ملا محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی از برجسته‌ترین علمای حوزه نجف است. وی شیوه آموزش حوزه را تغییر داد و اندیشه‌هایش تأثیرات مهمی بر نهضت مشروطه گذاشته‌است.
و هم او گفت: نهایت میدان جمله روندگان که به توحید روانند، بدایت میدان این خراسانی است. جمله مردان که به بدایت قدم او رسند همه در گردند و فروشوند و نمانند. دلیل بر این سخن آن است که بایزید می‌گوید: دویست سال به بوستان برگذرد تا چون ما گلی در رسد.
با کام تو صد مرد خراسانی هر سال دراعه بکردند پی فتح ملون
تا نگوید کس مرا کان نیکتر باشد از این کو خراسان دیده باشد یا خراسانی بود
دمی چند بر کار کرد ای شگفت خراسانی آمد دمش در گرفت
از خراسانی اگر پرسی طریق کعبه را گویدت راهی که اندر گل فرومانی چو خر
سید محمدتقی موسوی خوانساری (زاده اردیبهشت ۱۲۶۷در خوانسار – درگذشته شهریور ۱۳۳۱ در همدان) از فقهای قرن چهاردهم هجری و از مطرح‌ترین شاگردان آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی بود. وی نماز جمعه را در قم اقامه می‌نمود.
نقل است که احمد نصر شصت موقف ایستاده بود بیشتر. احرام از خراسان بسته بود. یکبار در حرم حدیثی بکرد، پیران حرم او را از حرم بیرون کردند، گفتند: دویست و هشتاد پیر در حرم بودند تو سخن گویی؟ اندر آن ساعت بوالحسن از خانه بیرون آمد و دربان را گفت: آن جوان خراسانی که هر سال اینجا آمدی اگر این بار بیاید نگر تا راهش ندهی. چون احمد به بغداد آمد بر حکم آن گستاخی به در خانهٔ شیخ شد. دربان گفت: فلان وقت شیخ بیرون آمد و گفت: که او را مگذارید، و راست همان وقت بود که از حرمش بیرون کرده بودند. احمد نصر بیفتاد و بیهوش شد و چند روز هم آنجا افتاده می‌بود. آخر روزی شیخ بوالحسن بیرون آمد و رو بدو کرد و گفت: یا احمد آن ترک ادب را که بر تو رفته است باید که برخیزی و به روم شوی و یک سال آنجا خوک بانی کنی. و جایگاهی بوده است مسلمانان را در طرسوس، کفار آنرا گرفته‌اند و ویران کرده پس آنجا برو و به روز خوک بانی می‌کن و به شب بدان جایگاه میشو و تا روز نماز میکن، و نگر تا یک ساعت نخسبی تا بود که دلهای عزیزان ترا قبول کنند. مرد کار افتاده بود برخاست و به روم شد و جامهٔ ناز برکشید و کمر نیاز بر میان جان بست و تا یک سال خوک بانی کرد چنانکه فرموده بود، پس بازگشت و به بغداد باز آمد. چون به در خانقاه رسید دربان گفت: همین زودتر باش که امروز شیخ هفت نوبت بیرون آمده است به طلب تو، بی‌قرار. شیخ ابوالحسن چون آواز بشنید بیرون آمد، او را در بر گرفت و گفت: یا احمد ولدی قرة عینی. احمد از شادی لبیک بزد و روی در بادیه نهاد تا حجی دیگر بکند. چون به حرم رسید پیران حرم پیش احمد بازآمدند و گفتند: یا والده و قرة عیناً. جرمش همه این بود که یک حدیث کرده بود و امروز همه بر در دکان‌ها طامات می‌گویند.
وی مقدمات علوم فقه و اصول و حکمت را از محمدهادی فرزانه قمشه‌ای و دیگران آموخت. در اصفهان از اساتیدی چون محمد حکیم خراسانی و سپس در خراسان از حکیم مشهدی و میرزا حسین فقیه سبزواری و اسدالله یزدی استفاده کرد. وی مدتی هم در حوزهٔ درس سید حسین طباطبایی قمی و مهدی اصفهانی حاضر شد. پس از آن به تهران برگشت و در مدرسهٔ عالی سپهسالار به تدریس حکمت و فلسفه پرداخت. وی استاد زبان عربی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران و استاد فلسفه در دانشکدهٔ الهیات (معقول و منقول) بود و پس از مرگ پیکرش در وادی‌السلام قم به خاک سپرده شد.
فتح گوید نخست دیدار که عبداللّه خبیق را دیدم گفت یا خراسانی چهار بیش نیست، چشم است و زبان و دل و هوا، بچشم بجائی منگر که نشاید، و بزبان چیزی مگو که خدا اندر دل تو بخلاف آن داند، و دل نگاهدار از خیانة و کین بر مسلمانان، و هوا نگاهدار از شر، هیچ چیز را مجوی بهوا چون این چهار خصلت در تو نباشد خاکستر بر سر کن کی بدبخت شوی.
عنوان آیات ثلاث برای سه فقیه دیگر در انتهای عصر رضاخان و ابتدای سلطنت محمدرضا پهلوی به کار می‌رفته‌است. این سه عبارتند از سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت کوهکمری. این سه از شاگردان آخوند خراسانی بوده‌اند. برای عدم اشتباه باید از آیات ثلاث نجف در قبال آیات ثلاث قم استفاده کرد.
ای شاه خراسانی ای لطف تو ارزانی بر وحش بیابانی عشقست جمالت را
بلبلی چون من برون آمد ز گلزار عراق شور و غوغای حریفان خراسانی نشست