خالی بودن

معنی کلمه خالی بودن در لغت نامه دهخدا

خالی بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) تهی بودن :
ز درویش خالی نبودی درش.سعدی ( بوستان ).- جای فلان خالی بودن . رجوع شود به جای فلان خالی.
|| خلوت بودن. || بخلوت بودن. تنها بودن. با کسی نبودن. || خالص بودن. بی آمیغ بودن :
نصیحت چو خالی بود از غرض.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه خالی بودن در فرهنگ فارسی

تهی بودن ز درویش خالی نبودن درش

جملاتی از کاربرد کلمه خالی بودن

نتوان به شب فراق آن ماه خالی بودن ز اشک و از آه
و گفت: حد زهد تهی دست بودن است و خالی بودن از مشغله آن.
قسم دوم: فضایلی که متعلق به بدن انسان است و آن چهار چیز است: صحت و قوت و طول عمر و جمال یعنی خالی بودن از نقص و زیادتی و عیب و استقامت قامت و تناسب اعضا.
یک خانه رو به جلو در صورت خالی بودن آن خانه یا زدن مهره حریف به صورت حرکت قطری با اندازه یک. اما در این بازی برخلاف شطرنج در حرکت ابتدایی مهره‌ها نمی‌توانند دو خانه به جلو حرکت کنند.