جاسر

معنی کلمه جاسر در لغت نامه دهخدا

جاسر. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از جُسور و جَسارة. دلیر. بلندبالا. ج ، جاسرون. ( اقرب الموارد ). دلیر و بهادر. ( ناظم الاطباء ). || اقدام کننده. ج ، جُسر و جُسُر. ( اقرب الموارد ).بی باک. کسی که با جرأت و دلیری بکاری اقدام کند.

معنی کلمه جاسر در فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (ص . ) جسور، بی باک .

معنی کلمه جاسر در فرهنگ عمید

۱. جسور، دلیر، بی باک.
۲. گستاخ.

معنی کلمه جاسر در فرهنگ فارسی

دلیر بلند بالا
( اسم صفت ) جسور بی پاک گستاخ .

معنی کلمه جاسر در ویکی واژه

جسور، بی باک.

جملاتی از کاربرد کلمه جاسر

به هرجاسرو او در جلوه آید، کبک می سازد به تیغ کوه خون خود حلال از شرم رفتارش
عشق هرگز جمال خود بدیدۀ علم ننماید ونقد خود برو عرضه نکند زیرا که علم موجب خشیت است و عشق سبب تجاسر عشق را هر دو طرف در خرابی است و علم را هر دو طرف در عمارت و این سرّی عظیم است. آری چون علم بدیدۀ دانائی درنگرد آن چیز که بیند خواهد کهدر ملا آرد و او از آن چیز باز دهد و این معنی در عشق موجب بعد بود زیرا که بغیرت عشق تمام شود و در غیرت روا نبود که صفت جمال معشوق برملا باز دهد بدین سبب علم در عشق نامحرم می‌آید و عشق جمال خود بدو نمی‌نماید چنانکه گفته‌اند:
ز حسرت خشگ بر جاسر و چون صورت فروماند اگر در جلوه ناز آوری سرو خرامان را
آلیک تپه مربوط به هزاره اول قبل از میلاد است و در شهرستان خدابنده، بخش سجاسرود، روستای کشک آباد واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۷۴۱۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
عاشقی بود گرم رو بر راه گذر محمود سبکتکین اَنَارللّهُ بُرهانَهُ پیوسته باستادی و چون محمود برگذشتی او چشم دروی بگشادی و بعزتی تمام در وی نظر کردی و جان در خطر کردی روزی موکب مرکب دراز آن پادشاه باداد برسید درویش عاشق دست در عنان آورد محمود از رعونت سلطنت تازیانۀ بر وی زد درویش در طرب آمد محمود را از آن طرب عجب آمد از موجب آن پرسید درویش گفت در ضمن این طرب سریست بر ملا نتوان گفت پادشاه چون بخلوت خانه انس مر خواص را بار داد درویش را حاضر کردند و از سر کارش پرسید گفت مرا با ایاز عشق است دلم از درد هجران او می‌سوزد اکنون کارم بجان رسید صبر را در کار من اثر نماند و مرا از خود خبر نماند از شعلۀ آتش عشق او چنان درگدازم که بوجود خود نمی‌پردازم بر او از تو غیرت می‌برم یا از او برخیز یا چو من در ذیل بیمرادی آویز محمود گفت عجب مرا هفتصد پیل است و مملکت تا لب دریای نیل و خزاین و دفاین عالم در تصرف کلک من است و همه روی زمین ملک منست با ایازم عشق است و مرادم از وی برنمی‌آید ترا که زمان طربی و نازشی نیست این تجاسر از کجاست گفت ای پادشاه آنچه تو داری ساز وصالست آن ایاز را باید و اینها که من دارم از عشق و شوق و درد و قلق ساز فراقست ترا باید اگر عاشقی ودر عشق چون من صادقی بیا تا حسن ایاز را حکم کنیم و ببینیم که میل او بنیازمندی من است یا بسرافرازی تو، پادشاه ازین سخن دم درکشید و دانست که راستی پیرایۀ حسن معشوق است و چون درین کار حکم شود میل نکند و نیاز او را بر ناز من برنگزیند:
شبانگاه که شُبان گله را از دشت سوی خانه راند، بزغاله باز پس ماند. گرگ را چشم بر بزغاله افتاد، پنداشت که غزالهٔ مرغزارِ گردون بر فتراک مقصود خویش بست، آهنگ گرفتن او کرد. بزغاله چون خود را در انیاب نوایب اسیر یافت، دانست که وجه خلاص جز به لطف احتیال نتوان اندیشید. در حال گرگ را به قدم تجاسر استقبال کرد و مُکرَها لَاَبطَلاً در پیش رفت و گفت: «مرا شبان به نزدیک تو فرستاد و می‌گوید که امروز از تو به ما هیچ رنجی نرسید و از گلهٔ ما عادت گرگ‌ربایی خود به جای بگذاشتی. اینک ثمرهٔ آن نیکو‌سیرتی و نیک‌سگالی و آزرمی که ما را داشتی، مرا ‌«کَلَحمٍ عَلَی وَضَمٍ مهیّا و مهنّا‌» پیش چشم مراد تو نهاد و فرمود که من ساز غنا برکشم و سماعی خوش آغاز نهم تا ترا از هزّت و نشاط آن به وقت خوردن من غذایی که به کار بری، ذوق را موافق‌تر آید و طبع را بهتر سازد.» گرگ، در جوالِ عشوهٔ بزغاله رفت و کفتار‌وار بستهٔ گفتار او شد؛ فرمود که چنان کند. بزغاله در پردهٔ درد واقعه و سوز حادثه نالهٔ سینه را آهنگ چنان بلند کرد که صدای آن از کوهسار به گوش شبان افتاد؛ چوب‌دستی محکم برگرفت، چون باد به سر گرگ دوید و آتش در خرمن تمنّای او زد. گرگ از آن جایگه به گوشه‌ای گریخت و‌خائباً‌ خاسراً سر بر زانوی تفکّر نهاد که «این چه امهال جاهلانه و اهمال کاهلانه بود که من ورزیدم!
خواهر او، هنرمند پلاستیک و متصدی نمایشگاه‌ها، امیلی جاکیر و در حال حاضر مشغول ایجاد یک مرکز فرهنگی با نام «دار جاسر» در شهر بیت‌لحم است.
و تتوب من ذنوبی و تجاسری علیه و لیه عود قلبی و نهایة الفرار
علم برای آبادانی عالم است پس عالم صاحب خشیت باید اِنَّما یَخشیَ اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماء تا آبادانی علم را سبب شود و عشق برای خرابی عالم است اَلْمَحَبَةُ نارٌ وَالشوقُ لَهَبُهُ پس عاشق صاحب تجاسر باید تا آتش در هر دو کون زند:
از نخستین حکام آل حمید می‌توان به شیخ برّاک بن غریر اشاره کرد که او را مؤسس حکومت آل حمید برمی‌شمارند. طبق نظر مؤرخینی چون حمد الجاسر و ابن بشر در سال ۱۰۸۰ هجری آل حمید و بنی خالد توانستند به رهبری براک بن غریر نیروهای عثمانی موجود در احساء رابیرون کرده و بدین ترتیب حکومت خود را تأسیس نمایند.
ای ز دست تجاسر خادم شربهای ملال نوشیده