جابلقا

معنی کلمه جابلقا در لغت نامه دهخدا

جابلقا. [ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) جابلق. نام شهری است بمشرق که از آنسوی آن آدمی نباشد. مقابل جابلصا و جابلص. با قاف بر وزن جابلسا شهری است بسرحد مشرق گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار کس پاسبانی میکنند و بعضی گویند شهری است در عالم مثال بجانب مشرق و منزل اول سالک باشد به اعتقاد محققین در سعی وصول بحقیقت. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). شهری عظیم بسرحد مشرق ، ازپس وی هیچ آبادانی نیست. کذا فی عجائب البلدان. ( شرفنامه منیری ). مؤلف مجمل التواریخ والقصص درذکر شارستان زربن و شارستان روئین از جابلقا نام برده و حدیثی از ابن عباس آورده است در ذکر حمله لشکرملک غاویل که از جابلقا همی آمد بقصد گرفتن شهرستان زربن و بین آنان و لشکر زنگبار جنگ درگرفت... رجوع شود به مجمل التواریخ والقصص ص 499 ببعد :
شهنشاهی که شاهان را ز دیده خواب بربندد
ز بیم نه منی گرزش بجابلقا و جابلسا.فرخی.ای پسر بنگر بچشم سر دراین زرین سپهر
کو ز جابلقا سحرگه قصدجابلسا کند.ناصرخسرو.چو زاغ شب بجابلسا رسید از حدجابلقا
برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی.ناصرخسرو.بهرجائی که خواهی رفت خواهی خورد رزق خود
نخواهد بیش و کم گشتن بجابلقا و جابلسا.سلمان.سخن کز روی دین گوئی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.سنایی.و ذکر فی المطارحات ان جمیع السلاک مِن َ الامم المختلفة یثبتون هذه الاصوات لافی مقام جابلقا و جابرصا ای الذین هما من مدن عالم عناصر المثال. ( حکمة الاشراق چ کربن پاورقی ص 242 ). فرمود [امام حسن ( ع )] ایها الناس بهترین زیرکیها تقوی است و بدترین حمق فجور است و بدرستی که اگر شما طلب نمائید از جابلقا تا جابلسا مردی که جد او محمد رسول اﷲ ( ص ) باشد نیابید کسی غیر از من و برادر من. ( حبیب السیر ج 2 ص 25 ). رجوع به جابرس و جابلق شود.

معنی کلمه جابلقا در فرهنگ معین

(بُ ) (اِ. ) کنایه از: حد نهایی شرق .

معنی کلمه جابلقا در فرهنگ عمید

۱. شهری خیالی در مشرق: ای پسر بنگر به چشم دل در این زرین سپر / کاو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند (ناصرخسرو: ۳۸۹ ).
۲. [مجاز] مشرق.

معنی کلمه جابلقا در فرهنگ فارسی

در نظر قدما شهریست مقابل جابلسا .
کنایه ازمشرق، یاشهرخیالی درمشرق، جابلق

معنی کلمه جابلقا در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جابُلْقا و جابُلْسا (یا جابُلق و جابُرس/ جابُرسا/ جابُلص/ جابُلصا)، نام دو شهر تمثیلی در جغرافیای قدیم به ترتیب در سرحد مشرق و مغرب عالم می باشد.
خلیل بن احمد فَراهیدی نام این دو شهر را جابَلَق و جابَلَص ضبط کرده و طبری صورت سریانی آن ها را مِرْقیسیا و بِرْجیسیا دانسته است، به نوشته مرتضی زَبیدی این دو نام عربی نیستند، زیرا در عربی دو حرف «ج» و «ق» و نیز «ج» و «ص» در یک کلمه جمع نمی شوند، در کتاب مجمل التواریخ و القصص در ذکر «شارستان زرین و شارستان رویین» از جابلقا و جابلسا سخن رفته است.
در روایات اهل سنت
به روایت طبری رسول اکرم فرموده اند: خداوند دو شهر خلق کرده که یکی در مشرق و دیگری در مغرب است، مردمان شهر مشرق از قوم عاد و از مؤمنان اند و مردمان شهر مغرب، از قوم ثمود و از ایمان آوردگان به صالح پیامبرند، به گفته قزوینی پیامبر اکرم در شب معراج به جابلسا رفت و مردم آن جا دین اسلام را پذیرفتند. جغرافی نویسان مسلمان درباره این دو شهر اطلاع دیگری، جز نقل این قبیل اقوال، نیاورده اند.
اوصاف
در وصف این دو شهر عبارات مشابهی در منابع آمده که از آن جمله است: هریک هزار یا ده هزار در دارد، مخلوقات آن ها غیرقابل شمارش اند، ساکنان آن ها از ابلیس و حضرت آدم علیه السلام بی اطلاع اند و هریک هفت هزار سال عمر می کنند، خورشید و ماه را نمی بینند و از نور دیگری استفاده می کنند.
مشاهده جابلقا و جابلسا
...

معنی کلمه جابلقا در ویکی واژه

کنایه از: حد نهایی شر

جملاتی از کاربرد کلمه جابلقا

روایت کنند از وهب منبه که ربّ العالمین ذو القرنین را گفت: یا ذا القرنین این زمین را چهار کرانه است: یکی مشرق آنجا امتی‌اند که ایشان را ناسک گویند. دیگر کرانه مغرب است امتی دارند که ایشان را منسک گویند میان این دو امت طول زمین است. کرانه سوم جابلقا است قومی دارند که ایشان را هاویل گویند. کرانه چهارم جابرسا است در مقابل جابلقا قومی دارند که ایشان را تاویل گویند و میان این دو قوم عرض زمینست، و بیرون ازین چهار امّت امّتهای دیگرست در میان زمین که ایشان را جن و انس گویند و یاجوج و ماجوج، ترا باین زمین میفرستم تا پادشاه باشی و خلق را بر دین حق خوانی و بر سنن صواب رانی، ذو القرنین گفت: الهی انّک قد ندبتنی الی امر عظیم لا یقدر قدره احد و انت الرّءوف الرّحیم الّذی لا تکلّف نفسا الّا وسعها و لا تحملها الّا طاقتها بل انت ترحمها بایّ قوة اکاثرهم و بایّ حیلة اکابرهم و بایّ لسان اناطقهم و بایّ حجّة اخاصمهم بار خدایا دانی که من ضعیفم و آنچ مرا می‌فرمایی کاریست عظیم بزرگ و تو خداوندی کریم مهربان که هر کسی را بار آن بر نهی که برتابد و آن فرمایی که تواند، خداوندا چون سخن گویم با ایشان؟ و ایشان را لغتها مختلف که من در نیابم، بچه حجّت با ایشان خصومت گیرم؟ بکدام قوّت و عدّت با ایشان بکاوم؟ بچه حیلت کار از پیش ببرم و در راههای مختلف چون راه برم؟ اللَّه تعالی گفت جلّ جلاله یا ذا القرنین تو اندوه مدار و مترس که من ترا قوّت دل دهم و فصاحت زبان و کمال عقل و حجت روشن و برهان صادق و ساز و عدّت تمام، و آن گه نور و ظلمت ترا مسخّر گردانم تا نور از پیش همی‌رود و راه می‌برد و ظلمت از پی همی‌آید و حیاطت همی‌کند، آری ولایت عظیم بود و راه صعب و دشمن قوی و تن ضعیف، لکن چون مولی یار بود، همه کارها چون نگار بود. ذو القرنین بفرمان اللَّه تعالی فرا راه بود نور در پیش و ظلمت در قفا و با وی هزار هزار و چهار صد هزار مرد بود جنگی، رفت سوی مغرب چنانک ربّ العزّه گفت: «حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» تا آن گه که رسید آنجا که آفتاب فرو می‌شود، چشمه‌ای دید عظیم، آبی تاریک و گلی سیاه که آفتاب در میان آن چشمه فرو می‌شد و آن چشمه همچون دیگ میجوشید اینست که ربّ العالمین گفت: «وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و حفص و یعقوب حمئة خوانند بهمزه بی الف، ای ذات حمأة و هو الطّین الاسود، و فی ذلک یقول الشّاعر:
زتیغش یاغی و طاغی دل آوارند و سرگردان ازینجا تا بقسطنطین و جابلقا و جابلسا
نمودم دین خود پنهان چو عنقا نمودم همچو جابلقا و بلسا
سخن کز روی دین گوئی، چه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا
دولت عالیش اگر هستی درختی سرفراز بیخ و شاخ او به جابلسا و جابلقاستی
این عجب تر که گر ز جابلقا گویم او را، چو برنشینم، ها
چوکویش‌راشدی‌راغب چه قسطنطین چه کالنجر چورویش راشدی طالب چه جابلقا چه جابلسا
وشاق این بستاند خراج قسطنطین غلام آن بگشاید حصار جابلقا
گر قصد کنی چو وهم یک لحظه از جابلقا رسید به جابلسا
درآمد وقت آن کاید بزیر حل و عقد تو همه اطراف جابلقا، همه اکناف جابلسا