معنی کلمه بیدین در لغت نامه دهخدا
بمن بر پس از مرگ نفرین بود
همان نام من پیر بی دین بود.فردوسی.گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت.فردوسی.نگون بخت را زنده بردار کرد
سر مرد بیدین نگونسار کرد.فردوسی.ای ملکی کز تو به هر کشوری
بهره ٔبیدینان گرم و عناست.فرخی.هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت
ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر.فرخی.رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل.فرخی.مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل
بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس.ناصرخسرو.خسیس است و بیقدر و بیدین اگر
فریدونش خالست و جمشید عم.ناصرخسرو.قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است.( گلستان ).ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند. ( گلستان ).
مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است
فرشته را چه سروکاربا شیاطین است.؟