تکبر. [ ت َ ک َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) بزرگوار شدن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بزرگ منشی. ( مجمل اللغة ). بزرگ منشی نمودن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بزرگ منشی و عظمت و بزرگواری و بر تنی و بوج و پغار. ( ناظم الاطباء ). بزرگی نمودن. ( آنندراج ). || گردنکشی کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غرور و خودبینی و گردنکشی و گستاخی. ( ناظم الاطباء ): تکبر هم پلنگ آمد، غضب مار است و کین افعی همان آزار خوکی دان ، و حرص و آز چون موران.ناصرخسرو.فضل را دشوار آمد که او با صلف و تکبر بودی. ( تاریخ برامکه ). تکبر عزازیل را خوار کرد.سعدی.با دوستان خویش نگه می کند چنانک سلطان نگه کند به تکبر سپاه را.سعدی.
معنی کلمه تکبر در فرهنگ معین
(تَ کَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بزرگی نمودن .
معنی کلمه تکبر در فرهنگ عمید
بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن، بزرگی فروختن به دیگران.
معنی کلمه تکبر در فرهنگ فارسی
بزرگی بخودگرفتن، ودرابزرگ پنداشتن، بزرگ منش ۱ -( مصدر ) بزرگی نمودن بزرگ منشی کردن باد سرشدن خود را بزرگ پنداشتن . ۲ -( اسم ) برمنشی گردن فرازی برتنی بادسری . جمع : تکبرات .
معنی کلمه تکبر در فرهنگستان زبان و ادب
{uniporter} [زیست شناسی] نوعی پروتئین ناقل غشایی که سبب سهولت انتقال تنها یک نوع یون یا مولکول آب دوست در جهت شیب غلظت آن از خلال غشا می شود
معنی کلمه تکبر در دانشنامه آزاد فارسی
تَکَبُّر (در لغت به معنی خودبزرگ بینی) ازجمله رذایل و بیماری های نفس. فرقه ملامتیه برای ازبین بردن تکبر سالک، او را پیوسته به انجام گدایی در محلِ زندگی و نیز انجام هر کار پست، که موجب ازبین رفتن تکبر می شد، تشویق می کردند. قلندریه برای ازبین بردن تکبر، جامۀ کبود می پوشیدند و موهای سر و صورت و حتی ابرو را می تراشیدند و در محلِ زندگی به دریوزگی می پرداختند. اما بزرگان دین همواره این شیوه ها را از نظر اصول اسلامی مطرود دانسته بر ضرورت حفظ عزت نفس و پرهیز از خوارداشتن خویش تأکید کرده اند. در روایات آمده است که آدمی مالک همه چیز خود است جز آبروی خویش. در علم اخلاق اسلامی به معالجۀ این صفت مذموم از دو راه علمی و عملی پرداخته شده است.
معنی کلمه تکبر در دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] تَکَبُّر، یا بزرگ بینی، از رذایل اخلاقی است که قرآن کریم و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده اند. برای تکبر اقسامی مانند تکبر در برابر خدا، تکبر نسبت به پیامبران و تکبر در برابر دیگر انسان ها ذکر کرده اند. گردن کشی در برابر خدا را که منشأ آن نادانی و گمراهی است، بد ترین نوع تکبر خوانده اند. تکبر در برابر دیگر انسان ها نیز در متون دینی نکوهش شده است؛ حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک. چون استمرار ایمان در مؤمن و کفر در کافر یقینی نیست و چه بسا که در آینده ای دور یا نزدیک، جای آن دو با یکدیگر عوض شود. امام صادق (ع): ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُ ها فی نَفسِهِ (ترجمه: هیچ کس نیست که تکبّر ورزد، مگر بر اثر خواری و حقارتی است که در خود می بیند.) [ویکی اهل البیت] کبر حالتی است که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد. بزرگان اخلاق گفته اند، اساس تکبر این است که انسان از این که خود را برتر از دیگری ببیند، احساس آرامش کند و خود برتربینی، خودمحوری، برتری جویی و فخرفروشی از مفاهیمی هستند که ریشه آنها (تکبر) است. در عجب برای انسان خودپسند تفاوتی ندارد که پای شخص دیگری در میان باشد یا نه؛ ولی در کبر باید پای فرد یا افراد دیگر نیز در میان آید تا فرد متکبر خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند. [ویکی فقه] تکبر (ابهام زدایی). تکبر ممکن است در معانی ذیل بوده و یا اضافه به معانی ذیل باشد: قرآن• تکبر (قرآن)، خود بزرگ بینی و آثار آن در قرآن• تکبر خدا (قرآن)، زیبنده بودن تکبر برای خداوند متعال کاربردهای دیگر• تکبر (اخلاق)، خود بزرگ بینی و راه های درمان آن در اخلاق• اوصاف متکبران، تکبر به معنای اظهار برتری بر دیگران؛ خودداری از پذیرش حق ... [ویکی فقه] تکبر (اخلاق). خود بزرگ بینی را تکبّر گویند. کبر یکی از صفات رذیله می باشد که شخص دارای آن خود را برتر و بزرگ تر از دیگران می پندارد و دیگر افراد را خوار و حقیر می شمارد. از این عنوان به مناسبت در باب های طهارت، صلات، حج و جهاد سخن رفته است. معنای لغوی تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار برده اند، ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشته اند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته اند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر می شود، اطلاق کرده اند. معنای اصطلاحی کبر از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن- که متکبّر نامیده می شود- خود را در برابر دیگران بزرگ می بیند و دیگران را خوار و حقیر می شمارد. تکبر در آیات و روایات ... [ویکی فقه] تکبر (قرآن). تکبر از ماده «کبر» و آن حالتی در انسان است که بر اثر خودپسندی، خویش را برتر از دیگران ببیند. در این مدخل از مشتقات واژه «کبر» و جملات مفید معنای آن استفاده شده است. تکبر و خودبرتربینی ابلیس، سبب اخراج وی از جایگاه والایش شد.قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین( (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل! » ) قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصـغرین.(گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! ) تکبر" عبارت است از اینکه کسی بخواهد خود را ما فوق دیگری و بزرگ تر از او جلوه دهد و لذا وقتی کسی در گفتار و رفتار خود قیافه بگیرد و بخواهد با تصنع در عمل و گفتار، دل دیگران را مسخر خود نموده در دلها جا کند و بخواهد به دیگران بقبولاند که او از آنان شریف تر و محترم تر است به چنین کسی می گویند تکبر ورزید، و دیگران را خوار و کوچک شمرد. قال یـابلیس ما لک الا تکون مع السـجدین((خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!») قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون(گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از صف آنها (فرشتگان ) بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!).) ابلیس که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهی و غرور بی خبر مانده بود و برکات خاک را که منبع هر خیر و برکتی است بدست فراموشی سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهی را که در آدم وجود داشت نادیده می گرفت، ناگهان از اوج مقامی که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد. قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرت ام کنت من العالین(گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود! ) ») قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین(گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی!) این پاسخی است که ابلیس از پرسش خدا داده و علت سجده نکردن خود را بیان می کند، و آن این است که: من شرافت ذاتی دارم، چون مرا از آتش خلق کرده ای و آدم مخلوقی است از گل. و در این پاسخ اشاره ای است به اینکه از نظر ابلیس اوامر الهی وقتی لازم الاطاعه است که حق باشد، نه اینکه ذات اوامر او لازم الاطاعة باشد و چون امرش به سجده کردن حق نبوده، اطاعتش واجب نیست. اسراف در امور اسراف و تجاوز از حد خود، برخاسته از روحیه تکبر است.... کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب(پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید؛ تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده ای را گمراه می سازد! ) ... کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار.(همانها که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند؛ (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار می آورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر می نهد! » ) این آیه توصیف " مسرف مرتاب" است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق اعراض نماید و از هوای نفس پیروی کند و در نتیجه شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشد اعتماد نمی کند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی می کند دل نمی بندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد می کند و برای رد آن، به باطل جدال می نماید. اعراض از آیات خدا اعراض از آیات الهی، پیامد خودبرتربینی و تکبر می باشد.ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها وان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا وان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بـایـتنا وکانوا عنها غـفلین.( بزودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند؛ اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند؛ و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه اینها) بخاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند! ) افترا به خدا ...
معنی کلمه تکبر در ویکی واژه
orgoglio بزرگی نمودن.
جملاتی از کاربرد کلمه تکبر
در سال کنسولی آپیوس کلاودیوس و پوبلیوس سرویلیوس (۴۹۵ ق.م.)، لوکیوس تارکوئینیوس متکبر، آخرین پادشاه روم، در حالیکه پناهندهی دربار آریستودموس در کومای بود، درگذشت.
در زمان سلطنت لوکیوس تارکوئینیوس متکبر بر روم (۵۳۴ تا ۵۰۹ ق.م.) او فرماندار شهر روم[یادداشت ۲] بود. پس از انقلاب و بیرون انداختن خاندان شاه، بهعنوان یک اینتررکس (پادشاه موقت) مسئول برگزاری انتخابات نخستین کنسولان شد. در این انتخابات، دامادش لوکیوس تارکوئینیوس کولاتینوس و لوکیوس یونیوس بروتوس بهعنوان نخستین کنسولان جمهوری روم برگزیده شدند. در نخستین سال تأسیس جمهوری روم، پس از کشته شدن کنسول بروتوس در نبردی، اسپوریوس لوکرتیوس بهجای او به کنسولی برگزیده شد و، برای همین، نخستین کنسول سوفکتوسِ جمهوری روم محسوب میشود.[یادداشت ۳] البته خودِ او نیز بهسبب کهولت سن چندی بعد درگذشت و کنسول سوفکتوسِ دیگری بهجای او نصب کردند.
ز روی ناز و تکبر نگار دلبندم رسوم عشوه و ناز و وفا گرفت و گذاشت
تکبر و حرص و آز، یکی از نقطهضعفهای عمومی صاحبمنصبان است و بخش اعظم روایتهای اسطورهای برجای مانده از آزتکها، حاوی الگوهایی برای سیر و سلوک پادشاهان است.
سوم، فراگیر شدن فرهنگ مقاومت در برابر مستکبران و استعمارگران در سطح منطقهای و بینالمللی، به معنای گسترش حوزه نفوذ و افزایش دامنه قدرت جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزهایش خواهد بود.
در منابع بعدی اسلامی نظیر مخابر ابن حبیب، معارف ابن قتیبه و تاریخ طبری تلاش شده داستانی مشابه دربارهٔ تبعید عرب به بابل توسط نبوکدنصر ساخته و پرداخته شود و بدین ترتیب، مورخان مسلمان اعراب را وارد داستانهای باستانی «موحدان در برابر مستکبران» کنند. هیچ مدرکی از حملات نبوکدنصر به داخل عربستان یا تبعید جمعی عرب به بابل توسط او موجود نیست. داستانهای تبعید عرب به بابل نه ریشه بینالنهرینی دارند و نه حتی به عربستان قبل از اسلام میرسند، بلکه با بهرهگیری از روایت کتاب مقدس ساخته شدهاند تا هم انحصار یهودیان بر قصص باستانی شکسته شود، هم حضور عرب در عراق را به آن دوره منتسب کنند.
آیه ۳۷ سوره اسراء، در نهی از راه رفتن بر روی زمین با نخوت و تکبر و خودپسندی، چنین آمده است:
این پنج روزه مهلت ایام، آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
به دانش مکن عیب بر پادشاه به باد تکبر مَبر آبِ جاه
به تکبر مریز بر کس زهر گر امام دهی شوی، یا شهر
حقهٔ اطمینان از ویژگیهای بارز انسان نظیر طمع، تقلب، تکبر، فرصتطلبی، شهوت، همدلی، زودباوری، بیمسئولیتی، اضطراب و سادگی بهره میبرد. به همین دلیل این که چه کسانی قربانی میشوند الگوی ثابتی ندارد. مهمترین عامل مشترک بین همهٔ قربانیها اعتماد به نیت خوب کلاهبردار است. اغلب قربانیها دارای مقداری زودباوری و طمع هستند و کلاهبرداران معمولاً افراد مسنتر را هدف قرار میدهند اما حتی افراد هوشیار و فرهیخته نیز در دام گونههایی از حقههای اطمینان میافتند.
عنوان این پژوهش «ناماهر و نادان به آن: چگونه دشوار بودن شناخت بیکفایتیِ خود منجر به ارزیابی متکبرانه از خویشتن میشود؟» بود.
بر من کنی تکبر و گوئی ز ابلهی من حامل کتاب خداوند اکبرم
اگر تکبر کند و تازه به من می رسدش ارزانکه او محتشم است و من مسکین درویش
بر ما به تکبر نگری این چه غرورست از ما به تغافل گذری این چه عتاب است
مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی
تا چو زند گام برون از سرا پشت نسازد ز تکبر دو تا
و گفت: اهل زهد که تکبر کنند بر ابناء دنیا ایشان در زهد مدعیاند برای آنکه دنیا را در دل ایشان رونقی نبودی برای اعراض کردن از آن بر دیگری تکبر نکردندی.
محمد بن عبدالملک زَیّات (۷۸۹-۸۴۷م) (نسب: ابوجعفر محمد بن عبدالملک بن أبان بن ابیحمزهٔ زَیّات) ادیب، شاعر، کاتب، لغوی و نحوی عربی بغدادی و وزیر عباسی بود که به خشونت و تکبر و بیرحمی شهره بود.