خر
معنی کلمه خر در فرهنگ معین
(خَ ) [ په . ] (اِ. ) پستانداری از راستة فردسمان جزو خانوادة اسبان . حیوانی بارکش دارای گوش های دراز و یال کوتاه ، درازگوش . ، ~آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن . ، ~ خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن . ، ~ رنگ ک
( ~. ) به صورت پیشوند در آغاز برخی واژه ها می آید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار می دهد: خرپشته ، خرمهره .
(خِ ) (اِ. ) (عا. ) گلو. ~ به ~ گرفتن : (عا. ) گلاویز شدن .
(خَ رّ ) (اِ. ) ۱ - گِل تیره و چسبنده . ۲ - دُردِ شراب .
معنی کلمه خر در فرهنگ عمید
گلو.
۱. = خریدن
۲. خریدار، خرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خانه خر، مال خر، کهنه خر، گندم خر.
۱. (زیست شناسی ) جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش.
۲. درشت، بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.
۳. (صفت ) [مجاز] احمق.
۴. [قدیمی، مجاز] جسم.
* خر شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. فریب خوردن.
۲. احمق شدن.
معنی کلمه خر در فرهنگ فارسی
نام منزلگاهی است در راه مصر برمل واقع در پایین اعراس که بعد از آن ابوعروق است .
معنی کلمه خر در دانشنامه عمومی
یک خر میانه اندام حدود یک متر بلندی تا ناحیهٔ شانه دارد، اما نژادهای گوناگون آن اندازه های متفاوتی دارند. خرهای سیسیلی تنها ۶۱ سانتیمتر قد می کشند، در حالی که خرهای آمریکایی با بلندای ۱۶۷ سانتیمتر هم دیده شده اند. رنگ خرها از سفید تا خاکستری یا سیاه گوناگون است. خرها هرچند از اسبها کندروتر هستند اما گامهای استواری دارند و درکشیدن بارهای سنگین در راه های دشوار توانا هستند. قاطر حیوان دورگه ای است که از جفتگیری خر نر و اسب ماده ( مادیان ) زاده می شود و قدرت بارکشی آن بسیار بیشتر از خر و اسب است. از جفتگیری نریان و ماده خر نیز «یابو» زاده می شود که در انگلیس به آن hinny می گویند.
واژه نامه لانگمن در تعریف خر این حیوان را خاکستری یا قهوه ای، شبیه اسب با گوش هایی بلند تعریف می کند.
معروف ترین نژادهای خرهای اهلی:
• خر تبتی
• خر معمولی
• خر شامی
• خر قبرسی
• خر حبشی
خر امروزه به گونه وحشی فقط در شمال آفریقا، از سومالی گرفته تا حدود رود نیل، به سر می بَرد، حال آنکه در زمان های قدیم گروه های وحشی آن در شرق و مرکز آفریقا و در آسیای صغیر به حد وفور وجود داشت.
خر حدود ۵۰۰۰ سال پیش توسط مصری ها اهلی شد و به عنوان یک حیوان باربر مورد استفاده قرار گرفت. قد خرها در نواحی مختلف جهان فرق می کند مثلاً قد خرهای هند و سومالی خیلی کوتاه است. رنگ آن ها هم در جاهای مختلف دنیا فرق می کند.
در مصر قدیم خر سمبل کودنی بود و افراد کم هوش و کودن را به صورت یک خر نقاشی می کردند و رومیان هم برخورد با یک خر را بدیُمن می دانستند.
درازگوش ها به صورت دسته های ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفری به سر می برند و بیش تر در مناطق بی آب وعلف زندگی می کنند و خوراکشان علف، بوته و برگ درختان است. آن ها بسیار قانع، بردبار و زحمت کش هستند و به همین دلیل مورد سوءاستفاده بشر قرار گرفته اند.
خر (شرک). خر یا دانکی ( به انگلیسی: Donkey ) یک شخصیت خیالی است که توسط ویلیام استیگ خلق شده و توسط دریم ورکس انیمیشن برای فرنچایز شرک اقتباس شده است. صداپیشگی او عمدتاً توسط ادی مورفی انجام می شود. دانکی یک الاغ انسان نما است و ظاهر او از یک الاغ مینیاتوری به نام پری ( Perry ) الگوبرداری شده است. او با خز خاکستری، چشمان قهوه ای و یال مشکلی به تصویر کشیده شده است و در شرک ۲ به یک اسب سفید تبدیل می شود. در فرنچایز، او یاور و بهترین دوست شرک، شوهر اژدها، و پدر چند فرزند از نژاد خر و اژدها ( Dronkey ) است.
او به عنوان خری سرخوش، پرآزار، پرحرف و حساس به نمایش گذاشته می شود، که «دندان های قشنگی» دارد. او از عنکبوت متنفر است. ادی مورفی دانکی را یک شخصیت واقعاً مثبت دانسته است: «او همیشه به دنبال نیمه روشن از هر چیز است و برای آن تلاش می کند. یک خر خوشحال و خوش شانس. »
معنی کلمه خر در دانشنامه آزاد فارسی
خَر
خَر
(یا: الاغ) پستاندارسم دار اسب مانندی، دارای انگشتان فرد، متعلق به جنس Equus، تیرۀ اسب و الاغ. گونه های آن شامل خر وحشی افریقایی Equus asinus، و خر وحشی آسیایی Equus hemionus است. خر نسبت به اسب کوچک تر است و گوش های بلند و دم محکم تری دارد. صدای خَر نسبت به شیهۀ اسب مشخص تر است.
معنی کلمه خر در دانشنامه اسلامی
معنی ذَکَّیْتُمْ: تذکیه کردید - ذبح کردید (وتذکیه عبارت است از بریدن چهار لوله گردن ، دو تا رگ خون ، که در دو طرف گردن است ، و یکی لوله غذا ، و چهارمی لوله هوا ، به شرطی که حیوان نیمه جانی داشته باشد ، دلیل داشتن نیمه جان این است که وقتی چهار رگ او را میزنند حرکتی بکن...
ریشه کلمه:
خرر (۱۲ بار)
«خَرَّ» از مادّه «خریر» به معنای سقوط از بلندی و توأم با صدا است، مانند صدای آبشار! و از آنجا که افراد سجده کننده، گویی از بلندی سقوط می کنند و به هنگام سجده تسبیح می گویند، این تعبیر کنایه از سجده کردن آمده است.
معنی کلمه خر در ویکی واژه
خَرّ
خِر
خُر
(جانوری): پستانداری از راسته فردسمان جزو خانواده اسبان. حیوانی بارکش که برای حمل و نقل و سواری از آن استفاده میشود. داری سر بزرگ گوش دراز یال و دم کوتاه یک انگشت و یک سم در هر پا- الاغ - درازگوش. کمی کوچکتر از اسب.
(ضربالمثل): خر آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن.
(ضربالمثل): خر خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن.
(ضربالمثل): خر رنگ کردن کنایه از: مردم ساده را فریفتن.
(جانوری): خرخاکی، جانوری است از دسته بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی میکند.
گِل تیره و چسبنده.
دُردِ شراب.
به صورت پیشوند در آغاز برخی واژهها میآید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار میدهد: خرپشته، خرمهره.
گلو.
هجوم، حمله گروهی به زبان معیار.
(ضربالمثل): خِر به خِر گرفتن، گلاویز شدن.
(ضربالمثل): بیخ خِرِ کسی را گرفتن: گریبان کسی را گرفتن.
(ضربالمثل): پای روی بیخ خر یا روی خر کسی گذاردن: کنایه از تنگ گرفتن بر کسی است.
خُرْ :(khor) در گویش گنابادی یعنی خود ، خودت را.
کنایه از فرد احمق، ساده. برای تحقیر استفاده میشود.
بزرگ درشت زمخت «خرپشته خرمگس خرمهره»
جملاتی از کاربرد کلمه خر
ریاضت کش که آخر مرد کارت نمودارست مر دیدار یارت
فرش خرام رهش چشم امیدم بود تا نرسد بر زمین نقش کف پای او!
ماه خرداد بر تو فرخ باد آفرین باد بر مه خرداد
یک را خروج از وضعیت همگرایی اولیه(نامطلوب) این است که دوباره به موقعیت ذرات (پس از رخ دادن همگرایی)مقدار اولیه بدهیم.
با خیل خیال تو هر شب به فغان گویم ای نور دو چشم من آخر به که می مانی
از سیر نیست مانع عمر سبک خرام موی خود از خضاب اگر قیر می کنی
هنر سرای تو را راست یافت چون اسلام خرد هوای تو را پاک دید چون ایمان
پیر خرد طفلوار میمزد انگشت من تا سر انگشت من یافت نمکدان او
فرمان تو بشنوم به پرواز آیم وز فخر به سر نهم سرافراز آیم
فریدون گفت نقّاشان چین را كه پیرامون خرگاهش بدوزند:
گهی خر کره میرش همی . . . او چو میر مرد و پیرک شد که . . . اید