معنی کلمه تقریر در لغت نامه دهخدا
ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. ( گلستان ).
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وزین نیاید تقریر علم با جهال.سعدی.دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست.حافظ.قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی.حافظ.ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت.حافظ. || ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه. ( از اقرب الموارد ). || آرام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). قرار دادن. ( زوزنی )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قرار و ثبات دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به قرار بردن ، یقال : قررت عندالخبر حتی استقر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. ( از اقرب الموارد ). || و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است. ( آنندراج ) :
سالها عامل دیوان خموشی بودم