خوره

معنی کلمه خوره در لغت نامه دهخدا

خوره. [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] ( اِ ) نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز میشود که بوسیله آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بپادشاهان بزرگ عالم وعادل تعلق میگیرد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). این کلمه در پهلوی خوره گردید و همین لغت بصورت فرنه درپارسی باستان یاد شده که در فارسی «فر» و «خره » گردیده است. از نخستین معنی کلمه «هورنه » بنظر میرسد «چیز بدست آمده ، چیز خواسته » بوده است و سپس بمعنی «چیزخوب خواسته » بوده است و سپس بمعنی «چیز خوب ، چیز خواستنی ، خواسته ، امور مطلوب » گرفته شده و بعدها یعنی در عصرهای متأخر نویسندگان زرتشتی «خوره » را بمعنی دارائی ( خواسته ) گرفته اند و نیز بمعنی نیکبختی و سعادت بکار برده اند. در اوستا دو گونه خوره یاد شده ، خوره ( فر ) ایرانی ، خوره ( فر ) کیانی ، نخستین از چهارپایان و گله و رمه و ثروت و شکوه برخوردار و بخشنده خرد و دانش و دولت و درهم شکننده غیرایرانی است و دومین موجب پادشاهی و کامیابی سران و بزرگان کشور است.در زامیادیشت از خوره ( فر ) هوشنگ و تهمورث و جمشیدو دیگر پادشاهان پیشدادی و کیانی تا گشتاسب یاد شده است. پس از سپری شدن روزگار پادشاهی کی گشتاسب دیگرخوره ( فر ) بکس تعلق نگرفت ، اما اهورامزدا آنرا تا روز رستاخیز برای ایرانیان نگاه دارد و سوشیانت ( موعود زرتشتی ) از فر ایزدی برخوردار شود و از کنار دریاچه هامون برخیزد و گیتی را پر از راستی و داد کند.
شیخ اشراق سهروردی از قول زردشت نقل کند: «خره نوری است که از ذات خداوندی ساطع می گردد و بدان مردم بر یکدیگر ریاست یابند و بمعونت آن هر یک بر عملی و صناعتی متمکن گردد». ( حکمة الاشراق صص 371 - 382 ). و نیز سهروردی در رساله «پرتونامه » آرد: «و هر پادشاهی حکمت بداند و برنیایش و تقدیس نورالانوار مداومت کند، چنانکه گفتیم او را «خره ٔکیانی » بدهند و «فر نورانی » بخشند و «بارق الهی » اورا کسوت هیبت و بهاء بپوشاند و رئیس طبیعی عالم شودو او را از عالم اعلی نصرت رسد و خواب و الهام او بکمال رسد. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان ، از انتشارات انجمن ایرانشناسی شماره 3 ص 48 و حکمت اشراق بقلم محمد معین و فر کیان و خره شود. || هر چیزی که چیزی را بخورد و نابود گرداند، مانند زنگ و دیوک و جذام و غانغرایا. ( ناظم الاطباء ). نام مرضی است که آنرا آکله و جذام خوانند . ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ). بیماری که بینی و لب راخورد، و بفتح اول و تشدید راء هم آمده است. ( فرهنگ شوشتری ، نسخه خطی ). خراج هزارچشمه. ریش هزارچشمه. آکله. رجوع به هزارچشمه شود : و اگر قرحه کهن باشد [ در رحم ] و بسبب تیزی خون خوره گشته باشد، چیزی اندک پالاید و سیاه همچون دردی شراب و گاه باشد که خون سیاه و رقیق پالاید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندر خوره که بر لب افتد و بر گوشت بن دندان. ( ذخیره خوارزمشاهی ). هر آماس گرم که زود پخته شود و سر نکند بازننشیند و رنگ او بگردد پس قرحه شود و فراخ باز میشود آنرا آکله گویند و بپارسی خوره گویند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). و ابرهه را خوره به تن افتاد و بمرد به یمن. ( مجمل التواریخ و القصص ). || موریانه. ارضه. بید. اورنگ ( در تداول مردم قزوین ). ( یادداشت بخط مؤلف ) : هرکه مقداری ( روغن و پیه )شیر را در صندوق نهد رخت از آسیب خوره ایمن شود. ( ریاض العارفین ). || کرم خوردگی دندان. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون خوره در دندان جای گرفت از درد او شفا نباشد مگر بقلع. ( کلیله و دمنه ). || کوره. یک حصه از پنج حصه ممالک فارس باشد چه حکمای فرس فارس را به پنج حصه کرده اند و هر حصه را خوره نام نهاده اند به این ترتیب : خوره اردشیر،خوره استخر، خوره داراب ، خوره شاپور، خوره قباد. ( برهان قاطع ). رجوع به کوره شود. || حصه. بخش. ( ناظم الاطباء ). || مرکب از خور ( مفرد امر حاضر از خوردن ) و هاء علامت اسم آلت که چون کلمه قبل از آن درآید قیاساً اسم توان ساخت. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خوره در فرهنگ معین

(خُ رِّ ) [ په . ] (اِ. ) نک خرّه .
(خُ رِ ) (اِ. ) جذام .

معنی کلمه خوره در فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) = جذام
۲. (صفت ) [عامیانه، مجاز] علاقه مند.
۳. [قدیمی] طعمه.
= خرزهره

معنی کلمه خوره در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - موهبت ایزدی که بشاهان و پیامبران عطا شود و بدان بر مردم تسلط یابند فر فره خره . ۲ - بخشی از ولایت ناحیه خور. اردشیر خور. استخر .
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در ۴٠ هزار گزی شمال اهواز و باختر راه آهن اهواز به تهران .

معنی کلمه خوره در ویکی واژه

نک خرّه.
جذام.

جملاتی از کاربرد کلمه خوره

دهقان سالخوره چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من بجز از کشته ندروی
ز بس کرد مردان خوره زکاه برآویخت با او میان سپاه
زمستان‌ها در دریاچه‌ها، خورها و آب‌های کم عمق ساحلی. اغلب گله‌های آن‌ها در کشتزارها در حال چریدن دیده می‌شوند.
مو خوره | گَری | کچلی | شوره سر | طاسی سکه‌ای | ریزش آندروژنیک مو | پرمویی
ای امیری که برون آرد بیم و فزعت طعمه از پنجه شیر و خوره از کام نهنگ
۱- کوره استخر ۲- کوره دارابگرد ۳- کوره اردشیرخوره ۴- کوره قباد خوره ۵- کوره شاپور خوره
یکی خواندم خورهٔ اردشیر که گردد زبادش جوان مرد پیر
آلبوفرحان: از ایل طبیشی بوده و در خوزستان در روستاهای نهر یوسف،سعیدان، یوگه،شاخوره،چمیان،چوئبده و تنگه و خرمشهر و آبادان و جراحی و سربندر و کوت عبدالله ملاثانی و شعبیه و در عراق در بصره ساکن هستند.
او در کتاب چهارم، فرمانده جولیوس روت را به قتل می‌رساند و هالی را به عنوان مقصر نشان می‌دهد. از فلی، عاشق و خورهٔ رایانه و تکنولوژی، متنفر است زیرا در مسابقه‌ای در دانشگاهشان، فلی پیروز شد.
وآذر برزین و آذرخوره و آذرگشسب چون‌‌خور او را روشن و او کرده زانان فال کسب
همچو دزدان بکتف بسته و یکسر دارد در دلی چون خور و کاخ خوره و مسخره نی
شخصیت‌های بنام این خاندان، علاوه بر لقب آل عصفور، به ابن عصفور یا عصفوری نیز شناخته شده‌اند. همچنین به دلیل این‌که عمدتاً در «درّاز»، از روستاهای بحرین در نزدیکی منامه، یا در شاخوره، از روستاهای هم‌جوار آن، زاده شده یا زندگی کرده‌اند به «درّازی» و «شاخوری» و «بحرانی» نیز شهرت یافته‌اند.
دلا خون خوردهٔ و خون بخورهم که خون خوردست هم بسیار آدم
[ا غ] با غین نقطه دار. خوره ای از نیشابور است که گویند هفتاد و یک دیه در آنست، مرکز آنجا «روانیر» است. گروهی دانشمند بدانجا منسوبند مانند حاکم ابوالفتح سهل پسر احمد پسر علی ارغیانی. در آغاز محرم ۴۹۹ درگذشت، و جز او
به هر جا که بنشسته وخوره صهبا بسی دست وپا سینه وسرشکسته
در تقسیمات پنج کوره‌ای ایالت پارس در زمان ساسانیان، شهر ارگان مرکز کورهٔ ارجان با نام‌های دیگر قبادخوره، کورهٔ قباد بوده‌است. به گفتهٔ مورخان، کوره ارگان در اواخر دورهٔ ساسانی از شمال و شمال شرقی به استان اصفهان کنونی، از جنوب به خلیج پارس، از جنوب غربی به منطقه دورق (سُرّق)، از غرب و شمال غربی به رامهرمز، از شرق به کوه شاپور و از جنوب شرقی به ایالت اردشیرخوره می‌رسید.
به هیچ آیین مهر دروغی (‌یعنی بدعهدی‌) مکن که ترا خوره پسین نرسد.
مجموعه اردشیرخوره بسیار هدفمند و با اولویت دفاعی طراحی شد.
کشور ایران یکباره بجنبید چو دید سر این ملک کرفتار بلای خوره شد
حفاری‌های باستانی این مکان در تابستان ۱۹۵۵ (میلادی) توسط اداره باستان‌شناسی ایران به عمل آمد و در خلال این کاوش‌ها، تعدادی سفال و چند تکله نقره متعلق به دوره سلوکیان کشف شد. در پایان این کاوش‌ها، باستان‌شناسان کشف کردند که ساختمان خورهه مرکب از ۳ ساختمان مرتبط به هم بوده‌اند.