بیهودگی

معنی کلمه بیهودگی در لغت نامه دهخدا

بیهودگی. [ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) بیهدگی. حالت و کیفیت بیهوده. بطلان. عدم حق. ( ناظم الاطباء ). لاطائلی. عمل لغو :
ور بدست جاهل بیباک باشد یک زمان
دفتر بیهودگی و سبحه علیا شود.ناصرخسرو.- به بیهودگی ؛ به عبث :
زن پاکتن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی.فردوسی. || ابلهی و نادانی. ( ناظم الاطباء ) :
همی بود گرسیوز بدنشان
به بیهودگی یار مردم کشان.فردوسی.هم اکنون شتر زیر بار آورید
به بیهودگی روز را مشمرید.فردوسی.سلامت در اقلیم آسودگیست
کزین بگذری جمله بیهودگیست.نظامی.وگر آرزوی نبرد آیدت
ز بیهودگی دل بدرد آیدت.نظامی.|| خفت و سبکی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بیهودگی در فرهنگ عمید

بیهوده بودن.

معنی کلمه بیهودگی در فرهنگ فارسی

۱ - بطلان . ۲ - بیفایدگی .

معنی کلمه بیهودگی در ویکی واژه

vanità

جملاتی از کاربرد کلمه بیهودگی

تیم فرمول یک باید بدنهٔ اتومبیلی را که می‌خواهند در آن مسابقه بدهند بسازند و بنابراین اصطلاح «تیم» و «سازندگان» کم و بیش، به‌جای هم به‌کار می‌روند. این ویژگی باعث تمایز این مسابقه از سایر سری‌ها مانند لیگ مسابفات ایندی می‌شود که در آن تیم‌ها می‌توانند ماشین مسابقه‌ای خود را خریداری کنند و همچنین سری اسپک از جمله سری جی‌پی۲ که در آن همهٔ ماشین‌ها باید ویژگی‌های مشابه‌ای داشته باشند. در سال‌های اولیه، تیم‌های فرمول یک، موتورها را نیز خود می‌ساختند، که با افزایش حضور شرکت‌های مهم سازندهٔ اتومبیل، مانند بی‌ام‌و، مرسدس-بنز، رنو، تویوتا و هوندا که به معنای بیهودگی ساختن انفرادی موتورها بود، این قضیه کاهش پیدا کرد.
وی در ابتدا مانوی یا ثنویت گرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید و اندیشه‌هایش پی می‌برد به رم مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق می‌گردد. پس از مدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمی‌کند. در شهر میلان با شخصی با اندیشه‌های نوافلاطونی به نام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا می‌گردد و از همین راه به مکتب نوافلاطونیان وارد می‌شود. پس از آن به دین مسیحیت می‌پیوندد. پس از مدتی به مقام اسقفی شهر هیپو انتخاب می‌شود و در همین شهر نیز از دنیا می‌رود.
بگفت آن کز دماغ جهل زاید بدین بیهودگی ار ژاژ خاید
پشیمان بشد زان کجا گفته بود بیهودگی مغزش آشفته بود
جانم آلودست از بیهودگی من ندارم طاقت آلودگی
این همه افسانه ی بیهودگیست کار مردان از منی پالودگیست
می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی
یک نیمه عمر خویش به بیهودگی به باد دادیم و هیچ گه نشدیم از زمانه شاد
إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ بفرعون و هامان و قارون، فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۲۴) گفتند جادوی است دروغ زن. فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد موسی به پیغام راست از نزدیک ما، قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ فرعون گفت و هامان: بکشید پسران ایشان که بموسی گرویده‌اند، وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ و دختران ایشان زنده گذارید، وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ (۲۵) و نیست کوشش و ساز ناگرویدگان مگر در بیراهی و بیهودگی.
همی بود گرسیوز بدنشان ز بیهودگی یار مردم کشان
تأثیر بیهودگی، اغلب ناشی از زیاده‌روی در معناست، نه فقدان آن. طنز در بیهودگی از ماهیت مهمل و جفنگ آن ناشی می‌شود تا شوخ بودن آن.
گفتهٔ بیهوده را چندین مخوان مرکب بیهودگی چندین مران
وگر آرزوی نبرد آیدت ز بیهودگی دل به درد آیدت