معنی کلمه خشک جان در لغت نامه دهخدا
این خشک جان نثار سرخاک هر دو باد
کاشعارشان چو آب روان آمد از تری.مجد همگر ( از انجمن آرای ناصری ).|| شخصی را گویند که لذت عشق نچشیده و عاشقی نکرده و از یاد دوست محروم باشد. ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ). || ( اِ مرکب ) جان. جان خالص. جان بدون چیزی کمتر :
بوسه خرانت را همه زر تر است در دهن
وان ِ من است خشک جان بوسه بهای چون تویی.خاقانی.