جان نثار

معنی کلمه جان نثار در لغت نامه دهخدا

جان نثار. [ جان ْ ن ِ ] ( ص مرکب ) کسی که جان را فدای دیگری کند. فدوی. بنده. ( ناظم الاطباء ). || چاکر. این بنده.

معنی کلمه جان نثار در فرهنگ عمید

۱. کسی که جان را فدای دیگری کند، آن که در راه کسی جانبازی و فداکاری کند.
۲. من، بنده.

معنی کلمه جان نثار در فرهنگ فارسی

کسی که جان را فدای دیگری کند

جملاتی از کاربرد کلمه جان نثار

در نبرد موهاک در ۱۵۲۶، یگان جان نثاری عثمانی با داشتن ۲۰۰۰ قبضه تفنگ سرپر (ترکی تفک) در برابر دشمن جنگید.
دل فدای تو چون توئی دلبر جان نثار تو چون توئی جانان
... در نتیجه کوششها و مطالعات و تحقیقات و تجربیات سی ساله یک فرد ایرانی امروز به‌طور قطع ثابت شده‌است که علل کلیه بیماری‌ها ناشی از مصرف غذاهای پخته و مواد پخته و مواد شیمیایی و سایر مواد مرده می‌باشد که مردم ندانسته وارد بدن خود می‌کنند. جان نثار موقعی باین امر اطمینان پیدا کردم که دو فرزند دلبندم را یکی در ۱۰ سالگی و دیگر در سن ۱۴ سالگی در نتیجه داروهای «مؤثر» و غذاهای «مقوی» پزشکان مشهور ایرانی و اروپایی از دست دادم…
رحمت ایزد بدو جهان در نثار جان توست در ره جان آفرین چون بندگان کن جان نثار
الا تا نگویی که یاران شاه همان با وفا جان نثاران شاه
فیض اگر جان نثار او نکند تا ابد شرمسار خواهم شد
حلالت باد آن شیری که از پستان من خوردی که کردی جان نثاری ای شهید جان نثار من
در رهگذر از تیر نگاهی ناگاه افتادم و جان نثار کردم در راه
در جریان تسخیر جزیره یونانی رودز در ۱۵۲۲ نیز یگان جان نثاری عثمانی دارای تفنگ‌های ساخت خود بوده‌است.
نخستین بار در قرن ۱۶ میلادی، یگان جان نثاری عثمانی، گروه موسیقی به نام موزیک (رسته) را برای رژه‌های خود به کار برد و این بعدها مورد تقلید در اروپا و سایر کشورهای جهان قرار گرفت.
زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار تا از و شنوم که گوید جان بیار
گرچه دوری از پدر نزدیک جان بنشاندت گر به نزدیکان شاه از دور سازی جان نثار
مرا غرض ز عنانداری حیات این است که در رکاب تو این نیم جان نثار کنم
چون زنم لاف حسرت جاوید گر کنم جان نثار جلوه او