ساسانیان
معنی کلمه ساسانیان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ساسانیان در دانشنامه عمومی
شاهنامه نیای دودمان جمله پادشاهان ساسانی به ساسان نسبت می دهد و از او اینگونه یاد می نماید:
— فردوسی
معنی کلمه ساسانیان در دانشنامه آزاد فارسی
اردشیر اول ساسانی
آخرین سلسلۀ بزرگ شاهنشاهان ایران پیش از اسلام (۲۲۶ـ۶۵۲م). در فارس تشکیل شد و پس از غلبه بر اشکانیان و احیای ایران و تشکیل قدرت قوی مرکزی و سازمان دقیق داخلی، تمدنی درخشان و عالی آفرید و با آثاری که از خود به جا گذاشت، مصالح ارزشمندی برای تاریخ قومی و ملی ایرانیان فراهم آورد. این سلسله به ساسان، کاهن بزرگ معبد آناهیتا در استخر فارس که معاصر بلاش چهارم اشکانی می زیست، منسوب است. پسرش بابک (پاپک) همانند پدر، کاهن بزرگ معبد بود و همچون او با خانواده حکومتگر بازرنگیان فارس وصلت کرد و پس از تمهیداتی مقام آن خاندان را در اختیار گرفت و چون درگذشت میان دو پسرش شاپور و اردشیر بر سر حکومت اختلاف افتاد که با مرگ زودهنگام شاپور، مقام پدر به اردشیر رسید. او به توسعۀ قلمرو خود در فارس و اصفهان و کرمان پرداخت و پس از پیروزی بر اردوان پنجم (شاید چهارم) در ۲۲۴م و تسخیر تیسفون در ۲۲۶م، خود را شاهنشاه خواند و پس از آن به جنگ باقی ماندۀ اشکانیان و حامیان کوشانی و سکائی و ارمنی آن ها رفت و سرانجام بر همۀ فائق آمد و پس از آن آمادۀ جنگ با رومیان شد و در ۲۳۰م به قلمرو رومیان حمله برد و احتمالاً در ۲۳۸م شهرهای نصیبین و حران را تصرف کرد. شاپور اول (۲۴۱ـ۲۷۲م) در اوایل سلطنت خود بر دولت کوشانی چیره شد و آن دولت را به اطاعت از خود در آورد. در جنگ با رومیان که با شکست و پیروزی همراه بود، سرانجام پس از قتل امپراتور گوردیانوس، با فیلیپ عرب، امپراتور جدید روم مصالحه کرد و به این ترتیب ارمنستان و شمال بین النهرین را به تصرّف درآورد. در ۲۶۰م، والریانوس امپراتور روم را در جنگ اِدِسا (رها. اورفه) به اسارت درآورد و او را با تمام اسیران به خوزستان فرستاد و آنان را برای ساختمان پل ها و سدها به کار گرفت. در جنگ با پادشاه تدمر مغلوب شد و به ایران بازگشت. مانی و پیروان او تحت حمایت شاپور قرار داشتند و در زمان او بعضی کتاب های یونانی و هندی به زبان پهلوی ترجمه شد. شهر بیشابور از ساخته های اوست. هرمز اول (۲۷۲ـ۲۷۳م) فرزند شاپور، سلطنت کوتاهی داشت و از حوادثی که به دورۀ سلطنت او نسبت می دهند، جنگ با سُغدیان است. او نیز از دوستداران مانی بود، اما بهرام اول (۲۷۳ـ۲۷۶/۲۷۷م) به تشویق و تحریک موبد کرتیر که از مدافعان سرسخت مذهب زردشت بود، مانی را کشت و مسیحیان و مانویان را تحت تعقیب و آزار قرار داد. بهرام دوم (۲۷۶/۲۷۷ـ۲۹۳م) در ۲۸۳م مغلوب رومیان شد و تیسفون را به آنان واگذاشت، اما پس از مرگ امپراتور کاروس در همان سال میان دو طرف صلح برقرار شد و شمال بین النهرین و ارمنستان به رومیان واگذار گردید. بهرام پس از آن به جنگ برادر خود هرمزد و متحدان سکائی و کوشانی او رفت و پیروز شد. بهرام سوم (۲۹۳م) پس از چندماه سلطنت توسط عموی خود نرسی (۲۹۳ـ۳۰۲/۳۰۳م) برکنار شد. نرسی در این مبارزه، حمایت بسیاری از اشراف و حتی حمایت موبد کرتیر را با خود داشت و به جز اینان، اغلب حکام نواحی و شاهان مناطق هم جوار که تحت تابعیت دولت ساسانی قرار داشتند ـ نظیر شاهان کوشان و خوارزم و اعراب لخمی ـ سلطنت او را پذیرفتند. نرسی در ۲۹۶م ارمنستان را اشغال کرد، اما در ۲۹۸م مغلوب گالریوس شد و شمال بین النهرین و ارمنستان را به رومیان واگذاشت. رفتار نرسی با مانویان و احتمالاً مسیحیان و یهودیان با تساهل همراه بود. هرمز دوم (۳۰۲/۳۰۳ـ ۳۰۹/۳۱۰م) پسر و جانشین نرسی در جنگ با اعراب کشته شد و آذر نرسی (۳۱۰م) پسر هرمز پس از چند ماه، از سلطنت خلع گردید و اشراف ساسانی، شاپور دوم (۳۱۰ـ۳۷۹م) پسر هرمز دوم را، که هنوز در شکم مادرش بود، به سلطنت برداشتند. او طولانی ترین سلطنت را در میان شاهان ساسانی داشت و ایران در زمان او تحول و توسعۀ زیادی به خود دید. شاپور به عربستان لشکر کشید و اعراب را که به قلمرو دولت ساسانی حمله آورده بودند، به سختی تنبیه کرد. لقب ذوالاکتاف حاصل همین سفر جنگی است. در شرق مانع از تهاجم اقوام بیابانگرد شد و پس از آن به جنگ با رومیان پرداخت و ساکنان نواحی تسخیرشده را به خوزستان و نقاط دیگر ایران انتقال داد و طبق مصالحه با یوویانوس، امپراتور روم، بیشتر متصرفات رومیان در شرق دجله و همچنین ارمنستان به دولت ساسانی واگذار گردید. شاپور از تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان و یهودیان خودداری نداشت و مردم ارمنستان را برای تغییر مذهب و پذیرش دیانت زردشتی تحت فشارهای سنگین قرارداد. اردشیر دوم (۳۷۹ـ۳۸۳م) ملقب به کرپ کرتار (نیکوکار) به سبب مخالفت هایی که با اشراف ساسانی داشت، به دست آنان خلع گردید و شاپور سوم (۳۸۳ـ۳۸۸م) جانشین وی شد. در سلطنت او موضوع ارمنستان بار دیگر موجب اختلاف میان ایران و روم شد و با تقسیم مجدد ارمنستان این اختلاف و ستیز، برطرف گردید. دربارۀ بهرام چهارم (۳۸۸ـ۳۹۹م) ملقب به کرمانشاه اخبار متناقضی وجود دارد. بعضی از این اخبار، او را مردی تندخو و غافل از کار کشورداری نوشته اند و بعضی دیگر او را ستایش کرده اند. یزدگرد اول (۳۹۹ـ۴۲۰م) پسر بهرام چهارم، به سبب سختگیری های خود نسبت به موبدان زردشتی لقب بزهکار گرفت. او با مسیحیان همدلی هایی داشت و آنان با حمایت شاه در ۴۱۰م شورای سلوکیه را تشکیل دادند و مصوبات شورای نیقیه (۳۲۵م) را پذیرفتند. مناسبات ایران و روم روبه بهبود نهاد و امپراتور آرکادیوس، پسرش تئودوسیوس دوم را تحت حمایت یزدگرد قرار داد و او با حمایت یزدگرد به سلطنت رسید. یکی از همسران یزدگرد دختر کاهن اعظم یهودیان بود و از این طریق، وضع یهودیان ایران تا حدودی بهبود یافت. در اواخر سلطنت یزدگرد، مسیحیان که از حمایت های پادشاه تجری یافته بودند، تعدادی از آتشکده های زردشتی را ویران کردند و شاه تحت فشار زردشتیان ناگزیر به مسیحیان سخت گرفت و گروهی از آنان را به قتل رسانید. پس از مرگ یزدگرد، پسرش شاپور، که پادشاه ارمنستان بود، به تیسفون آمد و سلطنت را به دست گرفت و پس از مدتی کوتاه به دست مخالفان کشته شد و اشراف ساسانی، شاهزاده ای به نام خسرو را به سلطنت برگزیدند. اما بهرام پنجم (۴۲۰/۴۲۱ـ ۴۳۸/۴۳۹م) ملقب به بهرام گور فرزند یزدگرد با حمایت منذر بن نعمان، پادشاه حیره، که سرپرست او بود، به تیسفون لشکر کشید و خسرو را برکنار کرد و خود به سلطنت نشست. او در آغاز سلطنت به آزار مسیحیان پرداخت و بسیاری از آنان به قلمرو روم گریختند و درنتیجۀ خودداری دولت روم از استرداد فراریان جنگ هایی میان دو کشور درگرفت. به موجب مصالحه ای که پیش آمد، آزادی دینی مسیحیان و زردشتیان در هر دو کشور مورد تأیید قرار گرفت. پس از این کلیسای مسیحی ایران از کلیسای بیزانس جدا گردید. هیاطله در زمان او حملاتی به مرزهای شرقی دولت ساسانی داشتند، اما بهرام بر آنان پیروز شد. همچنین پادشاه اشکانی ارمنستان را، که خود بر تخت نشانده بود، به درخواست اشراف ارمنی برکنار کرد و یک ایرانی را به جای او برگماشت. این تغییرات سبب یک رشته مقاومت ها و جنگ ها در ارمنستان گردید. یزدگرد دوم (۴۳۸/۴۳۹ـ۴۵۷م) در آغاز سلطنت به جنگ رومیان رفت، اما خودداری تئودوسیوس دوم از جنگ و مصالحه جویی های وی، موجب توقف جنگ و حفظ وضع موجود شد. او پس از این، بر اقوام مهاجم شرق تفوق یافت و سپس به ارمنستان تاخت و مردم آن سامان را، که از پذیرش دین زردشتی خودداری ورزیده بودند، به سختی تنبیه کرد. وی پس از این، بار دیگر به شرق پرداخت تا مانع از تجاوزات هیاطله گردد. هرمز سوم (۴۵۷ـ۴۵۹) براثر شورش برادرش، پیروز اول (۴۵۹ـ۴۸۴م)، که مورد حمایت هیاطله قرار داشت، از سلطنت برکنار شد. پیروز در اوایل سلطنت خود آلبانیا را مسخر کرد، اما در جنگ با هیاطله مغلوب شد و به اسارت درآمد و تنها پس از تقبل پرداخت خراجی سنگین و گرو نهادن پسرش، قباد، در میان هیاطله، دوباره به سلطنت بازگشت و پس از این اوضاع ارمنستان را بهبود بخشید و سرانجام در جریان جنگ های مجدد خود با هیاطله کشته شد. بلاش (۴۸۴ـ۴۸۸م)، برادر پیروز، با هیاطله صلح کرد و خراجی سنگین برعهده گرفت. همچنین با اشراف ارمنستان به توافق رسید که آتشکده های ساخته شده در این کشور ویران گردد و ادارۀ ارمنستان مستقیماً با شخص پادشاه ساسانی باشد. پس از این که بلاش با توطئه اشراف ساسانی معزول گردید، قباد (۴۸۸ـ ۴۹۶م و ۴۹۸/۴۹۹ـ۵۳۱م)، پسر پیروز، که مدت ها در میان هیاطله به سر برده بود، به سلطنت نشست. قتل زرمهر یا سوخرا وزیر اعظم و همچنین تمایل او به مزدک سبب نارضایتی اشراف و خلع او از سلطنت شد. قباد پس از چندی از زندان به نزد خاقان هیاطله گریخت و با کمک او، دوباره به سلطنت ایران نشست و پس از آن به جنگ رومیان رفت و توفیقاتی به دست آورد. در ۵۲۸ یا ۵۲۹ به قتل عام مزدکیان پرداخت و آن نهضت بزرگ اجتماعی را برانداخت. خسرو انوشیروان (۵۳۱ـ۵۷۹م) در آغاز سلطنت خود، شورش برادران و بعضی از اشراف ساسانی را فرونشانید و باقی ماندۀ مزدکیان را قلع وقمع کرد. تقویم و مساحی اراضی را، که در زمان پدرش آغاز شده بود، ادامه داد و نظام مالیاتی جدیدی را براساس تقویم و مساحی ارضی و ممیزی اشجار زیتون و خرما و سرشماری افراد ترتیب داد و در نظام اصلاحاتی به عمل آورد و سپاهی کارآمد ایجاد کرد. پس از مدت ها جنگ وستیز با رومیان، صلح میان دو کشور برقرار شد. در ۵۵۷م با ترکان متفق گردید و هیاطله را به کمک آنان برانداخت و قلمرو آنان را با ترکان تقسیم کرد. برای جلوگیری از حملات خزرها و ترکان، استحکامات دربند و دیوار دفاعی گرگان را احداث کرد و در اواخر عمر، دامنۀ سلطنت خود را تا جنوب عربستان و کشور یمن بسط داد. هرمز چهارم (۵۷۹ـ۵۹۰م)، پسر انوشیروان، با مذاهب و ادیان دیگر مدارا داشت و همین امر خشم و غضب موبدان زردشتی را علیه او برانگیخت. در زمان او جنگ های ایران و روم تجدید شد. گروه هایی از اعراب به عراق حمله آوردند و ترکان و هیاطله به شمال شرق ایران تاختند. بهرام چوبین بر ترکان و هیاطله چیره شد، اما در جنگ علیه رومیان کاری از پیش نبرد و مورد تحقیر و استخفاف هرمز قرار گرفت. بهرام نیز سر به شورش برداشت و بزرگان ساسانی، که از هرمز ناخشنود بودند، او را برانداختند و پسرش، خسروپرویز، را به سلطنت برداشتند (۵۹۰ـ ۶۲۸م). بهرام چوبین همچنان بر شورش خود باقی ماند و با سپاهیانش تیسفون را به محاصره درآورد. خسروپرویز ناگزیر از ایران به روم گریخت و به کمک آن دولت بر قوای بهرام پیروز شد و سلطنت را دردست گرفت و در پاسخ به کمک های دولت روم، ارمنستان را به آن دولت واگذاشت و سرحد غربی دولت ساسانی در حدود دریاچۀ وان قرار گرفت. خسرو پس از این با شورش بستام روبه رو شد که قریب یک دهه ادامه داشت. خسروپرویز در همین سال ها نعمان بن منذر پادشاه نستوری مذهب حیره را برانداخت و ادارۀ آن سامان را در اختیار یکی از دولتمردان ایرانی قرار داد. خسروپرویز پس از قتل امپراتور موریس به روم حمله برد و طی نبردهای دامنه دار، تمام ارمنستان و سوریه و فلسطین و مصر و بخش اعظم آسیای صغیر را فتح کرد و در شرق برهیاطله پیروز شد و به این ترتیب حدود شاهنشاهی هخامنشی را احیا نمود، اما پیروزی های او دوامی نیاورد و هراکلیوس امپراتور روم، سرزمین های اشغال شده را دوباره به تصرّف درآورد، جنگ معروف ذی قار، که به شکست ایرانیان از اعراب منتهی شد، ظاهراً در سال های آخر سلطنت خسروپرویز اتفاق افتاد. وی سرانجام با توطئۀ اشراف ساسانی و همراهی های پسرش، شیرویه، خلع شد و به قتل رسید و شیرویه با نام قباد دوم به سلطنت نشست (۶۲۸م) و در همان آغاز کار تمام برادران خود را، که بالغ بر هفده نفر بودند، اعدام کرد و خود نیز پس از شش ماه سلطنت به طرزی مشکوک درگذشت و پسرش، اردشیر سوم (۶۲۹م)، پادشاه شد. شهربُراز، سردار بزرگ ساسانی، که ظاهراً از حمایت های هراکلیوس امپراتور روم برخوردار بود، به قصد تصرف سلطنت، شهر تیسفون را اشغال کرد و اردشیر سوم و اتباعش را بکشت، اما خود نیز پس از دو ماه به دست مخالفان کشته شد. یکی از برادرزادگان خسروپرویز به نام خسرو سوم، که در نواحی شرقی می زیست، در همان نواحی به سلطنت نشست اما به زودی کشته شد. جوانشیر، مدعی دیگر سلطنت، به جایی نرسید و چون هیچ یک از پسران خسروپرویز زنده نمانده بودند، اشراف ساسانی ناگزیر دختر او بوران دخت را به سلطنت برداشتند. او پس از شانزده ماه درگذشت. آزرمیدخت، خواهر او، نیز پس از مدتی کوتاه سلطنت با توطئۀ بزرگان دولت کشته شد و پس از او خسرو چهارم و پیروز دوم و خسرو پنجم و هرمز پنجم به سلطنت نشستند و سرانجام یزدگرد سوم در ۶۳۲م پادشاه ایران شد. در سلطنت او اعراب مسلمان چندین بار بر قوای ساسانی فائق آمدند و شکست های سنگینی را بر ایرانیان تحمیل کردند. رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (۱۵ق/۶۳۶م) کشته شد و در سال بعد تیسفون به تصرّف اعراب درآمد. یزدگرد سوم در ۱۷ق/۶۳۸م از دولت چین یاری خواست، اما پاسخی دریافت نکرد. اعراب در ۲۱ق/۶۴۲م در نبرد نهاوند پیروز شدند و یزدگرد ناگزیر به طرف خراسان گریخت و چون ماهویه، مرزبان مرو، قصد جان او را کرد به آسیابی پناه برد و در آن جا به قتل رسید. با مرگ یزدگرد سوم سلطنت ساسانی نیز به پایان آمد و کوشش های پسرش، پیروز سوم، که خود را شاه ایران خوانده بود و تحت حمایت دولت چین قرار داشت، نتوانست سلطنت ساسانی را احیا کند.