دریدن

معنی کلمه دریدن در لغت نامه دهخدا

دریدن. [ دَ دَ ] ( مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه او بدرید یعنی پاره کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
الف - در معنی متعدی : پاره کردن. ( برهان ) ( آنندراج ). شکافتن و چاک کردن و پاره کردن پارچه و جز آن. گشادن. ( ناظم الاطباء ). به درازا پاره کردن. فتردن. فتالیدن. خرق کردن. به درازا از هم گسستن. ترکاندن. منشق ساختن. به دو جزء جدا کردن چیزی متصل و متسع را از هم. باز کردن اجزاء پیوسته و گسترده چیزی را از میانه و با آلتی برنده یا به فشار. اجتیاب. اجیح. افتراس. ایهاء. تجواب. تخریق. تمزیق. جوب. ( منتهی الارب ). خرق. ( تاج المصادر بیهقی ). خلق. ( دهار ). دَظّ. ( منتهی الارب ). شق. ( تاج المصادر بیهقی ). فرص. ( منتهی الارب ). قد. ( دهار ). مزق. نطاف. بظف. ( تاج المصادر بیهقی ). هتاء. هتوء. هرد. ( منتهی الارب ) :
دریدم جگرگاه دیو سپید
ندارد بدو شاه ازین پس امیدفردوسی.ندرم به دشنه جگرگاه تو
برون ناید از میغ تن ماه توفردوسی.ز خون کیان شرم دارد نهنگ
وگر کشته یابد ندرد پلنگ.فردوسی درید و برید و شکست وببست
یلان را سر و سینه و پا و دست.فردوسی.هرآنجا که پرخاش جویم بجنگ
بدرم دل شیر و چرم پلنگ.فردوسی.همی محضر ما به پیمان تو
بدرد بپیچد ز فرمان تو.فردوسی.خروشید و برجست از آن پس ز جای
بدرید و بسپرد محضر به پای.فردوسی.بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دورخ را همی کرد چاک.فردوسی.بدرید چرمش بدانسان که شیر
درو خیره شد پهلوان دلیر.فردوسی.که این مادیان چون درآید بجنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ.فردوسی.چو گودرز کشواد پولادچنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ.فردوسی.بگو تا بگیرند موی سرش
بدرند برتن همی چادرش.فردوسی.ببرم سر رستم زال زر
بداندیش شه را بدرم جگر.فردوسی.بدرید جامه همه در برش
بزد دست و برکند موی سرش فردوسی.ندارد کسی پای با تو به جنگ

معنی کلمه دریدن در فرهنگ معین

(دَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پاره کردن . ۲ - شکافتن ، چاک کردن .

معنی کلمه دریدن در فرهنگ عمید

۱. پاره کردن، چاک دادن، شکافتن.
۲. (مصدر لازم ) شکافته شدن.

معنی کلمه دریدن در فرهنگ فارسی

پاره کردن، چاک دادن، شکافته شدن، پاره کننده
( مصدر ) درویدن درو کردن .
بریدن غله . درودن

معنی کلمه دریدن در ویکی واژه

sbranare
پاره کردن.
شکافتن، چاک کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه دریدن

صد توبه به یک نفس شکستن صد پرده به یک زمان دریدن
ز لطف دوست کی آید دریدن پرده ما را؟ اگر خجلت بروی ما نیارد کرده ما را؟
مرغان بساتین را منقار بریدند اوراق ریاحین را طومار دریدند
چو دیدی پرده سوزی‌های خورشید دهان از پرده دریدن فرودوز
قاتلان که خود را دانشجو-خبرنگار خوانده و با فریب «مصاحبه برای نشریه دانشجویی» به خانه‌شان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستان‌شان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینه‌هایشان را دریدند و سرانجام اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند».
در مجاز تو حقیقت گفتن پرده در پرده دریدن چه خوش است
ام عمرو نام یک زن در دوران جاهلیت و بعثت بود که به شغل قابلگی مشغول بود. وی قابله ام رومان زن ابوبکر بود و پیش از زاده شدن عایشه، معتقد بود که تنها راه دریدن شکم مادر است تا دست کم، کودک زنده زاده شود. ابوبکر پیشنهاد وی را نپذیرفت. سرانجام عایشه بدون آسیب به مادر توسط ام‌عمرو زاده می‌شود. ام‌رومان حضور خدیجه (همسر پیامبر اسلام) و قدم وی به منزل خود را باعث موفقیت زایمان بیان کرده است.
دیدی که چسان راز مرا پرده دریدند از روی نکو پرده برانداخته‌ای چند
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اعلان جنگ بریتانیا به امپراتوری آلمان، او-۱۵ روز ۶ اوت سال ۱۹۱۴، در نخستین مأموریت گشت‌زنی جنگی زیردریایی‌ها در تاریخ، به همراه ۹ او-بوت دیگر راهی دریای شمال شد. او-۱۵ در قالب این گروه در عرض دو روز خود را به نزدیکی جزایر اورکنی در شمال اسکاتلند رساند. تلاش این او-بوت برای هدف قرار دادن سه دریدنوت بریتانیایی موفقیت‌آمیز نبود. او-۱۵ که دچار مشکلات مکانیکی شده بود، وادار به آمدن به سطح شد که مورد شناسایی اچ‌ام‌اس بیرمنگام، ناو سبک بریتانیایی قرار گرفت. ناو دشمن خود را به او-۱۵ کوبید که موجب غرق شدن این او-بوت گردید.
پرده ای شد حجاب چهرۀ جان پردۀ جان دریدنم هوس است
بی پیچه زن گشاده رو را پاچین عفاف می‌دریدند
پرده بر خود می دریدندی همه سوی عاشق می دویدندی همه
تو پی هوا ربزی‌، خون مردمان باری ای نگشته هرگز سیر از دریدن انسان