حاجب
معنی کلمه حاجب در لغت نامه دهخدا

حاجب

معنی کلمه حاجب در لغت نامه دهخدا

حاجب. [ ج ِ ] ( ع اِ ) اَبرو. برو. استخوان ابرو مع گوشت و موی. موی ابرو. و هما حاجبان. ج ، حواجب. قوس حاجب ؛ خم ابرو، کمان ابرو. ( منتهی الارب ). || و قوس حاجب بن زرارة که بدان مثل زنند. رجوع به حاجب بن زراره شود. || بازدارنده. حاجز. مانع. پوشنده چیزی. || پرده دار. آنکه مردمان را باز دارد از درآمدن. چوبدار. خرم باش. دربان. حداد. سادن. بواب. قاپوچی. آذن . ج ، حَجَبه. حُجّاب :
مر حاجب شاه و شاه را نیکو خواه.منوچهری.که مرا داد رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.ناصرخسرو.ندیم و حاجب و جاندار و دستور
همه رفتند و خسرو ماند و شاپور.نظامی.حاجب درگاه تو منع نداند که چیست
هر که رود گو برو هر که رسد گو بیا.فیضی.این کلمه در تاریخ بیهقی مکرر آمده است : و کارها همه برغازی حاجب میرفت.... این قراتکین نخست غلامی بود امیر را به هرات نقابت یافت و پس از نقابت حاجب شد... در پیش امیر مسعود بودندی با حاجبی که نامزد بود.... با حاجب نوبت شغلی داشت... وحاجب پنداشت که هر یکی را بیستگان چوب فرموده است ، یکی را بیرون خانه فرو گرفتند و چون سه چوب بر آن بزدند بانگ برآورد. امیر گفت هر یکی را یکی چوب فرموده بودیم و آن نیز بخشیدیم... و چند حاجب با کلاه سیاه و با کمربند در پیش و غلامی سی در قفا... حسن سهل با بزرگئی که او را بود در روزگار خویش مر اِشناس را پیاده شد حاجبش او را دید که میرفت... و ژکیدن و گفتارآن قوم بحاجب میرسانیدند و او میخندیدی و از آن باک نداشتی... حسن بدید گریستن حاجب را و چیزی نگفت ، چون بخانه بازآمد. حاجب را گفت چرا می گریستی ؟... و غلامی را از آن خواجه احمدحسن به حاجبی نامزد کردند با قبای رنگین که حاجب خواجگان را در برسیاه رسم نباشد... خواجه احمدحسن و دو حاجب دیگر با وی بودند... بوسهل زمین بوسه داد و برفت او را دو حاجب... بجامه خانه بردند... حاجب بازگشت و امیر بونصر مشکان را بخواند... معتصم گفت بخانه افشین رو با مرکب خاص ما و بودلف بسرای بو عبداﷲ باز بر... که رسول می آید بدین خدمت ، سبکتکین پیش تا رسول و نامه رسید بوعلی و ایلمنگو را با حاجبی از آن خویش بغزنی فرستاد... چون قصد ری کرد و بگرگان رسید و حاجب فاضل عم خوارزمشاه آنجا آمد... القبض علی اریارق الحاجب... و حاجبش را [ اریارق ] التون تکین امیرک تکین با خود یار کرد... چون اریارق را ببستند و غلامان و حاجبش با حاشیتش دربشوریدند... سوی حاجبش پیغامی و دلگرمی سخت نیکو بود... چون عبدوس این پیغام بگذارد آبی بر آتش آمد و حاجب و غلامانش زمین بوسه دادند این فتنه در وقت بنشست... و سه از آن حاجب جامه دار یا رق تغمش... و در نهان حاجبش را طغرل که وی را عزیزتر از فرزند داشتی بفریفتند بفرمان سلطان... یوسف بسیار شادی کرد و بسیار بخشید خادمان را و بسیار صدقه داد و این غلام را برکشید و حاجب او شد... خواجه بر اثر وی پیغام داد بر زبان حاجب خود که فرمان عالی چنان است که فرزند تو پسرت اینجا ماند... حاجب را حقی نیکو گذارد و باز گردانید... حاجب بدیوان ما آمد و پسران نیازی قودقش را که این شغل بدیشان مفوض بودی بخواند. هر دو حاجب خویش راآلتونتاش و اسفتکین بحراست خزائن زر و سیم و دیگر رغائب بازداشت... چند حاجب و سرهنگان این پادشاهان باخیلها... و مقدم پیلبانان مردی بود چون حاجب ابوالنصر. و پس از این هر روزی کوتوالی قلعه غزنی شغلی با نام که بر سم وی است حاجبی از آن وی بنام قتلغ تکین آن را راست میدارد. چنانکه اینک در باب حاجب ساخته است... رای نیکو را در باب حاجب که مر ما را بمنزله پدر است و عم تباه گردانید.... شک نیست که معتمدان حاجب این حال تقریر کرده باشند... اکنون بعاجل الحال فرزند حاجب را، ستی ، ولدی و معتمدی نواختی تمام ارزانی داشتیم... اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس بحاجب نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود... حاجب بوالنصربازوی رسول گرفت وی را از میان صفه نزدیک تخت آورد و بنشاند... روزی سخت با شکوه بود و حاجبی چند... بلکاتکین حاجبی را اشارت کرد... حاجب بلکاتکین از وی بستد و حاجب بونصر را داد تا پیش امیر بنهاد... و حاجب بلکاتکین بازوی وی بگرفت و نزدیک تخت بنشاند... امیر گفت مظفر را چرا کشتید گفتند فرمان خدواند رسید به زبان حاجبی... || نوعی از ردیف است که قبل از قافیه واقع شود یا میان هر دو قافیه و هر مصرع بیت ذوقافیتین حائل گردد. ( غیاث ). حاجب و محجوب را در لغت قبل به اصطلاح شرع شناختی . اما در نزد شعرا، در منتخب تکمیل الصناعه آید که : حاجب عبارتست از کلمه ای یا بیشتر که مستعمل باشد در لفظ و قبل از قافیه اصلی به یک معنی تکرار یابد. و یا چیزی که در حکم این مستعمل باشد. مثال اول لفظ «از یار» در این بیت :

معنی کلمه حاجب در فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ابرو. ۲ - پرده دار، دربان .

معنی کلمه حاجب در فرهنگ عمید

۱. دربان پادشاه و امیر، پرده دار.
۲. مانع، حائل.
۳. (اسم ) آنچه مانع دیدن چیزی شود.
۴. (اسم ) (ادبی ) در بدیع، کلمه ای که پیش از قافیۀ اصلی تکرار می شود، مانند کلمۀ «یار» در این شعر: هرچند رسد هر نفس از یار غمی / باید نشود رنجه دل از یار دمی، و یا «ﻤﺎن داری» در این شعر: ای شاهِ زمین، بر آسمان داری تخت / سست است عدو تا تو کمان داری سخت (امیرمعزی: ۶۹۳ ).
۵. (اسم ) [قدیمی] ابرو.
* حاجبِ ماورا: [قدیمی] آنچه از ورای آن چیزی دیده نشود.

معنی کلمه حاجب در فرهنگ فارسی

ابرو، استخوان وگوشت وموهای بالای چشم، حواجب
( اسم )۱ - ابرو. جمع : حواجب حواجیب . ۲ - پرده دار دربان . جمع : حجاب . ۳ - هر چه از دیدن چیزی مانع گردد حایل . یا حاجب ماورائ. آنچه که از ورای آن دیدن اشیا ممکن نباشد مقابل حاکی ماورائ .
هبه الله ابن حسن وی از افاضل اهل ادب و شاعری ملیح الشعر است

معنی کلمه حاجب در دانشنامه عمومی

حاجب (استان بسکره). حاجب ( به عربی: الحاجب ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بسکره واقع شده است. حاجب ۱۰٬۱۲۶ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه حاجب در دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی مانع) در اصطلاح علم قافیه، کلمه ای که پیش از قافیه بدون تفاوت معنایی تکرار شود، مانند «سلطان» در این بیت: سلطان ملک است و در دل سلطان نور/هر روز به روی او کند سلطان سور/هرگز نرود بر او و بر سلطان زور/چشمِ بد خلق از او و از سلطان دور (مسعود سعد سلمان)، و اگر حاجب بین دو قافیه درآید لطف آن بیشتر است. مانند «داری» در این دو بیت: ای شاه زمین، بر آسمان داری تخت/ سست است عدو تا تو کمان داری سخت/حمله سبک آری و گران داری رخت/پیری تو به تدبیر و جوان داری بخت (امیر معزّی)؛ شعری که حاجب داشته باشد محجوب گویند.

معنی کلمه حاجب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حاجب در چهار معنا استعمال شده است.از حاجب به معنای اولی در باب ارث استفاده شده است.
۱-وارثی که موجب منع و محرومیت وارثی دیگر از تمامی یا بخشی از ارث گردد.۲-دربان۳-حائل۴-ابرو
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۳، ص۱۹۳.
...

معنی کلمه حاجب در ویکی واژه

ابرو.
پرده‌دار، دربان. حاجب از دو بخش یا کلمه حا - جب شکل گرفته، مفهوم حا به زبان معیار باستان همان تکرار عمل یا فعل است اما جب که در واژگانی نظیر عجب، رجب و حاجب وجود دارد، مفهوم دقیقی از آن در اسناد نیست.

جملاتی از کاربرد کلمه حاجب

اکوکاردیوگرام می‌تواند، در حدود معینی، ارزیابی دقیق جهت جریان خون و سرعت خون و بافت قلب را در هر نقطه دلخواه با استفاده از اثر داپلر تولید کند. یکی از محدودیت‌ها این است که پرتو اولتراسوند باید تا حد ممکن با جریان خون موازی باشد. اندازه‌گیری سرعت امکان ارزیابی مناطق و عملکرد دریچه قلب، ارتباطات غیرطبیعی بین سمت چپ و راست قلب، نشت خون از طریق دریچه‌ها (نارسایی دریچه) و محاسبه برون ده قلب را فراهم می‌کند. سونوگرافی تقویت شده با کنتراست با استفاده از ماده حاجب میکرو حباب پر از گاز می‌تواند برای بهبود سرعت یا سایر اندازه‌گیری‌های پزشکی مرتبط با جریان استفاده شود.
ای دوست دزد حاجب و درمان نمی‌شودگرگ سیه روز سگ چوپان نمی‌شود
فرخزاد پس از عمویش عبدالرشید و در پی حکومت کودتایی و خونبار طغرل به تاج‌وتخت دست یافت. در زمان او چغری بیگ سلجوقی به قلمرو غزنویان تاخت، ولی سپهسالار غزنوی؛حاجب قرقیز؛ آنان را پس‌راند. سپس فرخزاد در اندیشهٔ تصرف طخارستان افتاد -که در آن زمان در کنترل سلجوقیان بود- ولی شکست خورد و سرانجام کار به صلح‌کشید. فرخزاد در آوریل ۱۰۵۹ درگذشت؛ او در این زمان سی‌وچهارساله بود.
از شاعر و زائر خبر آرد بتو حاجب از قاصد و سائل خبر آرد بتو دربان
به‌گفتهٔ مادلونگ در ایرانیکا، ارتباطِ مأمون و علی بن موسی در مرو، نزدیک و صمیمی بود. بنابر گزارش‌ها، علی بن موسی در خانه‌ای مجاورِ محل اقامت خلیفه سکونت کرد و ظاهراً ایشان هر روز با یکدیگر ملاقات داشتند. مأمون به‌طور علنی می‌خواست که علی بن موسی مستقیماً در همهٔ تصمیمات و مراسم‌های رسمی شرکت کند؛ اما گزارش شده که علی بن موسی تصریح می‌کرد که در امور دولت دخالت نمی‌کند. مأمون نیروی محافظِ شخصی‌اش (شُرَط) و گاردش (حَرَس)، مأمورانِ تحت فرمانِ فرماندهان خراسانیِ وفادار به خلافت، و نیز یک حاجب و یک کاتب را برای علی بن موسی گُمارْد. خلیفه در قضاوت‌ها و فتواهایش به او وابسته بود و مناظراتی را میان او و دانشمندان مسلمان و نیز بزرگانِ جوامع دینیِ دیگر ترتیب می‌داد.
این خطاها چو دید حاجب حسن زان خط سبز پرده‌پوشی کرد
الحاجب یکی از شهرهای کشور مراکش است که در نزدیکی شهر قدیمی مکناس قرار گرفته است.
بر اساس خاطرات احتشام‌السلطنه (پسر علاءالدوله) در سال ۱۲۸۸ه‌ق علاءالدوله از محلّه ارگ و عمارت اجدادی خود به این قسمت نقل‌مکان می‌کند و املاک علاءالدوله در آن زمان از شمال به کوچه نکیسا (شهید شاهچراغی فعلی) حدفاصل فردوسی و لاله زار، از خاور به خیابان لاله زار، از باختر به خیابان فردوسی و از جنوب به میدان سپه (امام خمینی کنونی) را شامل می‌شد که حدود ۵۰ هزار زرع بود. در ابتدا در این محدوده یک بنای مختصر بیشتر وجود نداشت و غالباً سبزی‌کاری و درخت قرار داشت که به مرور زمان علاءالدوله در این مکان ساختمان‌های جدید برای خود و فرزندانش به غیر از حاجب‌الدوله ایجاد می‌کند و کل فرزندان در این محدوده ساکن می‌شوند.
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
با حاجبی بگوی نهانی تو این حدیث تا حاجب این سخن برساند به شهریار
اروگرافی داخل وریدی ممکن است برای بررسی اولیه بسیاری از مشکلات ارولوژیک مشکوک،به ویژه ضایعات کلیوی و حالب استفاده گردد.همچنین از آن می‌توان جهت تخمین کلی عملکرد کلیه استفاده کرد .پس از تزریق ماده حاجب(سدیم دیاتریزوات یا مگلومین دیاتریزوات) چندین تصویر متوالی گرفته می‌شود تا ساختارهای تخلیه شونده قسمت‌های فوقانی و تحتانی دستگاه ادراری را مشاهده نمایند.
الله‌وردی خان از خاندان فئودالی گرجی اوندیلادزه می‌باشد. نام خاندان فئودالی اوندیلادزه در فرامین و اسناد تاریخی گرجی مربوط به قرن سیزدهم میلادی، که یکی از ایشان سمت حاجب دربار داشت آمده است. همچنین در قرن پانزدهم میلادی به خاطر نقش مهم در مبارزات داخلی گرجستان ذکر شده است.
همی رفت از پی حاجب در آن راه سخن گویان ملک تا کاروانگاه
کتاب قرآن به عنوان بهترین یا یکی از بهترین آثار ادبی در زبان عربی شناخته می‌شود و تأثیر بسزایی بر ادبیات عرب و فرهنگ عرب داشته‌است. ادبیات عرب عمدتاً در دوران طلایی اسلام شکوفا شد هرچند که تا عصر امروزین نیز فعال مانده‌است. نزول قرآن و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالک اسلامی، باعث شد مسلمانان به ویژه ایرانیان لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند. و این دانش با هدایت علی بن ابی طالب به ابو الاسود دوئلی آغاز گردید و بعدها توسط خلیل فراهیدی، سبیویه، کسایی، ابن هشام، ابن مالک، سیوطی، ابن حاجب، رضی‌الدین استر آبادی، تکامل یافت.
آید ز نظم دلکش «حاجب » ندای صلح خیل ملایکند سپاه و نظام ما
حاجبش گفت معاذالله ازو باز مگرد ویحک آن رشته همه ساله چنین باد دوتاه
می نشاید غره شد «حاجب » به خویش بخت چون برگشت زد آئینه زنگ
تا میر حاجب افسر حجاب روزگار برداشت آن حجاب که بند روان ماست
ثنا و خدمت او حاجب امید و امل حدیث حرمت (او) چون ره حدوث و قدم؟
و نمونه‌های ماده حاجب درون-عروقی عبارت‌اند از: