جهله

معنی کلمه جهله در لغت نامه دهخدا

( جهلة ) جهلة. [ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) اخص است از جهل. ( ذیل اقرب الموارد ). رجوع به جَهل شود.
جهلة. [ ج َ هََ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاهل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جاهل شود.

معنی کلمه جهله در فرهنگ معین

(جَ هَ لِ ) [ ع . جهلة ] (اِ. ) جِ جاهل .

معنی کلمه جهله در فرهنگ عمید

=جاهل

معنی کلمه جهله در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع جاهل نادانان .
اخص است از جهل

معنی کلمه جهله در ویکی واژه

جهلة
جِ جاهل.

جملاتی از کاربرد کلمه جهله

ابراهیم خواست که بتدریج جهل و خطاء ایشان بایشان نماید. باوّل آنچه ایشان تعظیم می‌نهادند، آن را تعظیم نهاد، پس بعاقبت نقص در آن آورد، و عیب افول باز نمود، فقال: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». عرفهم جهلهم و خطاهم فی تعظیم النجوم، و دلّ ان ما غاب بعد الظهور کان حادثا مسخرا و لیس بربّ. و گفته‌اند: مثل ابراهیم در آنچه گفت: «هذا رَبِّی» پس عیب و نقص در آن آورد، و گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» مثل آن حواری است که بر قومی بت پرستان رسید، خواست که ایشان را بتدریج از آن فراستاند، اوّل آن را تعظیم نهاد و ایشان را در آن دین خویش بر اجتهاد داشت، تا وی را پیشرو خویش کردند، و گرامی داشتند، و بهر چه وی گفت او را مطیع و منقاد شدند، تا روزی که دشمنی عظیم بر سر ایشان آمد، با این حواری مشورت کردند. وی گفت: رای من آنست که همه بهم آئیم، و پیش صنم تضرّع نمائیم، تا کار این دشمن کفایت کند، پس همه بهم آمدند، و تضرع نمودند، و زاری کردند، و از آن نفعی و دفعی ندیدند، و کار دشمن قوی‌تر میشد و بالا میگرفت. آخر حواری گفت: من خدایی میدانم که برخوانیم اجابت کند، و دعا کنیم کار آن دشمن کفایت کند، فهلمّ ندعه. قال: فدعوا اللَّه فصرف عنهم ما کانوا یحذرون و اسلموا.
فخامل جهله بین الوری مثل یرزی مقاله افلاطون فی المثل
پس باید مسافر را تا پیوسته حافظ سنت باشد و چون به مقیمی فرا رسد به حرمت نزدیک وی درآید و سلام گوید. نخست پای چپ از پای افزار بیرون کند؛ که پیغمبر علیه السّلام چنین کردی و چون پای افزار در پای کند نخست پای راست در پای افزار کند و چون پای افزار بیرون کند، پای بشوید و دو رکعت نماز کند بر حکم تحیت. آنگاه به رعایت حقوق درویشان مشغول شود و نباید که به هیچ حال بر مقیمان اعتراض کند و یا با کسی زیادتی کند به معاملتی یا سخن سفرهای خود کند یا علم و حکایات و روایات گوید اندر میان جماعت؛ که این جمله اظهار رعونت بود و باید که رنج جهله بکشد و بار ایشان تحمل کند از برای خدای را؛ که اندر آن برکات بسیار باشد.
راز پنهان پیش تو پیدا شود علم آید جهلها رسوا شود
این است شرح معرفت شهودی بدان مقدار که در حیز عبارت و ممکن اشارت گنجد «عرفها من عرفها و جهلها من جهلها».
و هذا معنی مفید حسن، و قیل معنی الآیة «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» علی استحقاقها الالهیة و قد تم الکلام. ثم استأنف فقال «هذا» ای القرآن، «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» ای خبر من معی و ما احل اللَّه لهم و ما حرم علیهم و ما لهم من الثواب و العقاب. «وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» ای خبر من قبلی من الامم السالفة ما فعل اللَّه بهم فی الدنیا و ما هو فاعل بهم فی الآخرة. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ» فلا یتأملون حجة التوحید. «فَهُمْ مُعْرِضُونَ» بسبب جهلهم. قیل انما عدموا العلم لاعراضهم عن النظر، و لو وضعوا النظر موضعه لعلموا لا محالة، و هذا دلیل علی وجوب النظر، و ان العلوم الدینیة کلها کسبیّة.
و قیل الاکل علی وجهین: اکل للشهوة و المصلحة و هو اکل العاقل و اکل للشهوة فقط و هو اکل الانعام و البهائم و قیل شبّههم بالانعام لاکلهم بالشره و النهم و لجهلهم عاقبة امرهم و ما یجب علیهم معرفته و لترکهم الاستدلال بالآیات، وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ یجوز ان یکون المثوی فی محل الرفع بالخبر و یجوز ان یکون فی محل النصب بالحال و لهم الخبر.
قرأ النّبی (ص) هذه الآیة، ثمّ قال: جهله، یعنی: حمله جهله علی ذلک.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ ای سئلت کفار مکة، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ. اقروا بان اللَّه خالقها و اقروا بعزه و علمه ثم عبدوا غیره و انکروا قدرته علی البعث، لفرط جهلهم. ثم قال: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، فیه وجهان: احدهما ان الکلام متصل و تأویل الآیات الثلاث: من الذی جعل لکم الارض مهدا، من الذی نزل من السماء ماء بقدر، من الذی خلق الازواج کلها مع قوله: مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ.
و قوله تعالی: الْحَمْدُ لِلَّهِ تنزیه عارض فی الکلام، ای للَّه الحمد کلّه دون غیره من المعبودین. و قیل: تقدیره قولوا الحمد للَّه شکرا علی ذلک، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ موقع هذه النّعمة. و قیل: لا یَعْلَمُونَ انهما لا یستویان مثلا فهو لجهلهم بذلک یعبدون آلهة شتّی و المراد بالاکثر الکلّ.