معنی کلمه تلبیس در لغت نامه دهخدا
نه ستم رفته بمن زو، و نه تلبیسی
که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی.منوچهری.ای گراینده سوی این تلبیس
شعر من سوی توچکار آید.ناصرخسرو.یکی سخنت بپرسم به رمز، بی تلبیس
که آن برون برد از دل خیانت و پیسی.ناصرخسرو.به تلبیس دست ابلیس فروبستی و به ترفند پای دیو در بند کردی. ( سندبادنامه ص 238 ).
به تلبیس آن توانی خورد از این راه
کز آن طبل دریده خورد روباه.نظامی.موی به تلبیس سیه کرده گیر
راست نخواهد شدن این پشت کوز.( گلستان ).یکی مال مردم به تلبیس خورد
چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد.( بوستان ).به تلبیس ابلیس در چاه رفت
که نتوان از این خوبتر راه رفت.( بوستان ).