تقید
معنی کلمه تقید در فرهنگ معین
معنی کلمه تقید در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] دربند بودن، در زندان بودن.
معنی کلمه تقید در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) پابند شدن بند بودن خویش را بند کردن . ۲ -( اسم ) پابندی . جمع : تقیدات .
خویشتن را بند کردن
معنی کلمه تقید در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تقید
گر تو ز ارباب ذوق و ادراکی وز تقید به یک طرف پاکی
در دام اجل خصم تو را باد تقید بر اوج زحل تحت تو را باد تنزل
در میان نسیت از کمال وفاق فارقی جز تقید و اطلاق
یکی آنست کاحکام تقید که باشد عبد را اندر تعبد
بگذشته از تقید جانند و قید جسم وارسته از تعین شکر و شکایتند
فرقی به جز تقید و اطلاق یافتن نتوان میان ظاهر و مظهر به هیچ حال
شهودت رؤیت حق است بر حق که بینی بیتقید وجه مطلق
وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست در ضمن مظاهر از تقید عاری
لاجرم مشاهده و شعور نبود اما اظهار صفات بود. و در وقت نفخ روح که «و نفخت فیه من روحی» بتصرف نفخه و بتقید روح خاص مشرف بشرف اضافت «روحی» دو کرامت در نهاد آدم تعبیه افتاد: یکی سر تجلی دوم علم اسما «وعلم آدم الاسما کلها». اشارت «ولقد کرمنا بنی آدم» باختصاص این دو تخم سعادت بود که در طینت آدم و دیعت نهادند و اشارت «لها خلقت بیدی» بدین دو اصل است. و حقیقت خلافت هم ازین معنی است که بذات و جملگی صفات خداوندی در و متجلی بود تا دروی جمله صفات موجود شد و سر سجود ملایکه ازینجا بود چون حق در وی متجلی بود سجده بحقیقت آدم را نبود. چنانک امروز سجده قبله را و کعبه را نیست صاحب البیت راست آنجا هم صاحب البیت را بود. اما ابلیس یک چشم بود بدان چشم بیت میدید و بچشم دیگر صاحب البیت دیدن کور بود او را نتوانست دیدن لعین گشت زیراک «کل ناقص ملعون».
غیا ث الدین ابوالفتوح سلیمان بن محمد (۵۵۴ تا ۵۵۶) در دوران سلطنت وی سلجوقیان دچار اختلافات داخلی و درگیری با هم بودند. سلیمان شاه نیز فردی بیکفایت و شرابخوار بود. و در مدت یک سالی که به حمکرانی میپرداخت بیشتر به لهو لعب و خوشگذرانی مشغول بود تا اینکه به فکر اوضاع و احوال حکومت ومردم باشد. مردم و حکومت به خاطر حرکات ناپسند و عدم تقید وی به حکومت از او ناراضی بودند و همین امر باعث شورش امرا علیه وی گردید که در نهایت او را حبس و در سال ۵۵۶ ه.ق به قتل رساندند
دوران باشدت درین سه مقام بی تقید به قید هیچکدام