معنی کلمه تفاخر در لغت نامه دهخدا
همه تفاخر آنان به جود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه است و جناغ.منجیک.وآن نامه کان بنام ملک ارسلان بود
دست شرف از آن به تفاخر نشان کند.مسعودسعد.گر تفاخر بود ز خدمت تو
آن تفاخر علی الخصوص مراست.امیرمعزی ( از آنندراج ).قاف تا قافم تفاخر میرسد
کز حجاب قاف عنقا دیده ام.خاقانی.چرخ را خود همین تفاخر بس
کآخور خاص ابلقش دانند.خاقانی.این تفاخر نقطه دل راست وین دم زان اوست.
ورنه من خود را در این میدان ز مردان نشمرم.خاقانی.از تفاخر همچو گردون فارغیم
وز تغیر همچو دریا ایمنیم.عطار.چه عجب بود ز عطار اگر آیدش تفاخر
به جواهری که از دل به سر زبان فرستی.عطار.بر خلق جهان تفاخر امروز
خاقانی را مسلم آمد.امام مجدالدین خلیل.