تصنع

معنی کلمه تصنع در لغت نامه دهخدا

تصنع. [ ت َ ص َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) خویشتن برآراستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آراستن خویشتن. ( دهار ). روش نیکو نهادن از خود و خویشتن را آراستن و بتکلف نیکوسیرتی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). روش نیکو نمودن از خود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : شکر نعمت بزرگان واجب است و ذکر جمیل ودعای خیر و ادای چنین خدمتی در غیبت اولیتر است از حضور. که آن به تصنع نزدیک است و این از تکلف دور. ( گلستان ). || آراستن زن حسن خود را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خوش آمد و چاپلوسی نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

معنی کلمه تصنع در فرهنگ معین

(تَ صَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن ، ظاهرسازی .

معنی کلمه تصنع در فرهنگ عمید

۱. خودآرایی کردن.
۲. خود را به حالتی متکلفانه وانمود کردن، ظاهرسازی کردن.

معنی کلمه تصنع در فرهنگ فارسی

خود آرایی کردن، به تکلف خودرابحالتی وانمودکردن
۱ -( مصدر ) خود آرایی کردن . ۲ - بتکلف حالتی بخود دادن ظاهر سازی کردن . ۳ - ( اسم ) خود آرایی . ۴ - ظاهرسازی . جمع : تصنعات .

معنی کلمه تصنع در ویکی واژه

حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن، ظاهرسازی.

جملاتی از کاربرد کلمه تصنع

تصنعی، ترسناک؛ و یه جورایی کاملاً خنده دار، ماسک اعضای گروه تبدیل شد به اساطیر اولیه ای که عکاس گروه "پل هریس"، که طی چند روز اول چندین عکس از گروه گرفت!
جوهر آزادی بوی‌ گلم پوشیده نیست از تصنع رنگ نتوان ریخت بر پیراهنم
در سر قاضی ار کله کردی به تصنع دواج مقراضی
بدانش بین نه بر خر کش سوارند که شیخان تصنع بی شمارند
سعدی در نگارش نثر آهنگین گلستان، از جناس و تقارن‌های لفظی و داستانی استفاده می‌کند؛ اما دچار تکلف و تصنع نمی‌شود. کلمه‌ها و ترکیب‌های پیچیده و دور از ذهن در گلستان به کار نمی‌رود و به‌همین دلیل، این کتاب از کتاب‌هایی مانند مقامات حمیدی، تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای جوینی ساده‌تر و روان‌تر است.
جوانی باشد او بس با تواضع بصنعت ماهر اما بی تصنع
نام توبی تصنع درس کمال من بس یارب مخواه از این بیش مصروف نحو و صرفم
انّه جلس الی جنب رسول اللَّه (ص) فشرب رسول اللَّه (ص) الماء، فقال عبد اللَّه: یا رسول اللَّه ابق فضلة من شرابک! قال: «فما تصنع به»؟ قال: اسقیها ابی لعل اللَّه تعالی یطهّر قلبه! ففعل فاتاها اباه فقال ما هذا؟ قال: فضلة من شراب رسول اللَّه (ص) جئتک بها لتشربها لعل اللَّه یطهّر قبلک. فقال له ابوه: هلا جئتنی ببول امّک؟! فرجع الی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه ایذن لی فی قتل ابی. فقال رسول اللَّه (ص): بل ترفّق به و تحسن الیه.
زدستگاه تصنع تری به آب مبند حقیقتی‌که تو داری به جز مجاز تو نیست
و بدان که انوار باطن در مراتب خویش مختلف است، اوّل نور اسلام است و با اسلام نور اخلاص. دیگر نور ایمانست و با ایمان نور صدق، سدیگر نور احسانست و با احسان نور یقین. روشنایی اسلام در نور اخلاص است، و روشنایی ایمان در نور صدق، و روشنایی احسان در نور یقین، اینست منازل راه شریعت و مقامات عامه مؤمنان. باز اهل حقیقت را و جوانمردان طریقت را نور دیگرست و حال دیگر، نور فراست است و با فراست نور مکاشفت، باز نور استقامت و با استقامت نور مشاهدت، باز نور توحید و با توحید نور قربت در حضرت عندیّت، بنده تا درین مقامات بود بسته روش خوبش باشد، از ایدر باز کشش حق آغاز کند جذبه الهی در پیوندد نورها دست در هم دهد، نور عظمت و جلال، نور لطف و جمال، نور هیبت، نور غیرت، نور قربت نور الوهیت، نور هویّت، اینست که ربّ العالمین گفت: نُورٌ عَلی‌ نُورٍ کار بجایی رسد که عبودیت در نور ربوبیت ناپدید گردد، و این انوار بر کمال، و قربت ذی الجلال در کلّ عالم جز مصطفی عربی را نیست، هر کسی را ازین بعضی است و او را کلّ است زیرا که او کلّ کمالست، و جمله جمال و قبله افضال، روی ابو سعید الخدری قال: کنت فی عصابة فیها ضعفاء المهاجرین و انّ بعضهم یستر بعضا من العری و قارئ یقرأ علینا و نحن نستمع الی قراءته فجاء النبی صلّی اللَّه علیه و سلّم حتی قام علینا فلما رآه القارئ سکت فسلّم فقال: ما کنتم تصنعون؟ قلنا یا رسول اللَّه قارئ یقرأ علینا و نحن نستمع الی قراءته، فقال رسول اللَّه الحمد للَّه الّذی جعل فی امّتی من امرت ان اصبر نفسی معهم، ثم جلس وسطنا لیجعل نفسه فینا، ثم قال بیده هکذا فخلق القوم و نورت وجوههم فلم یعرف رسول اللَّه احد، قال و کانوا ضعفاء المهاجرین، فقال: النبیّ (ص) ابشروا صعالیک المهاجرین بالنّور التام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل اغنیاء المؤمنین بنصف یوم مقداره خمس مائة عام».
فقرم به بساطی ‌که ‌کند منع فضولی نتوان به تصنع پر تصویر هما بست
پیر طریقت گفت: ای مسکین اگر نتوانی که باو تقرّب جویی، باری بدل اولیاش تقرّب جوی، که بر دل ایشان اطّلاع کند، هر که را در دل ایشان بیند، وی را بدوست گیرد. نبینی که مصطفی (ص) با ضعفاء مهاجرین بنشستی، و خود را در ایشان شمردی، و گفتی: الحمد للَّه الّذی جعل فی أمّتی من امرت ان اصبر نفسی معهم، و ذلک‌ فی حدیث ابی سعید الخدری (رض) قال: کنت فی عصابة، فیها ضعفاء المهاجرین، و انّ بعضهم یستر بعضا من العری، و قارئ یقرأ علینا، و نحن نستمع الی قراءته، فجاء النّبیّ (ص)، حتّی قام علینا، فلمّا رآه القاری سکت فسلّم، فقال: ما کنتم تصنعون؟
در نتیجه دین طبیعی که در جوانی مورد اعتقاد او بود، اکنون کنار گذاشته شد؛ زیرا محصول تصنعی تفکر فلسفی است و فاقد حیات یک دین اصیل است. ذات لایتناهی به صورت انتزاعی قابل فهم نیست. بلکه نامتناهی را باید در متناهی حس کرد. تجربهٔ دینی با مطالعهٔ «دین» به صورت کلی قابل درک نیست، بلکه باید هر دین را از نقطه نظر خاصش و با تجارب دینی خاصش بررسی کرد. بدین ترتیب تجربه دینی در مطالعات پدیدارشناسانه و دین‌شناسانه اهمیت یافت.