ترفع

معنی کلمه ترفع در لغت نامه دهخدا

ترفع. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) برتری نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برتری کردن. ( دهار ). بلندی گرفتن و بالا شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). بلندی جُستن و کنایه از غرور و تکبر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): ترفعت بی همتی عن کذا. ( از المنجد ) : تا کاروی [ بوسهل ] بدان درجه رسید که از وزارت ترفع می نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334 ). و اوج دولت آن خاندان ایام ملک او [ نصربن احمد سامانی ] بود و اسباب تمنع و علل ترفع در غایت ساختگی. ( چهارمقاله ص 31 ).
این فروع است و اصولش آن بود
که ترفع شرکت یزدان بود.مولوی.پس اعوذ ازبهر چه باشد چو سگ
گشته باشد از ترفع تیزتگ.مولوی.|| بلند کردن مرد چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه ترفع در فرهنگ معین

(تَ رَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برتری نمودن ، بلندی جستن . ۲ - سربلندی ، غرور.

معنی کلمه ترفع در فرهنگ عمید

۱. بلندی جستن، به بلندی گراییدن.
۲. خود را از دیگران برتر دانستن.
۳. بلند شدن.
۴. بلندمرتبه شدن.
۵. سربلندی.
۶. غرور، تکبر.

معنی کلمه ترفع در فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) برتری نمودن بلندی جستن خود را برتر گرفتن تکبر ورزیدن . ۲- ( اسم ) برتری تکبر . جمع : ترفعات .

معنی کلمه ترفع در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خودداری از پذیرش یا انجام دادن کاری به جهت برتر دیدن خود از آن کار را ترفّع گویند. از آن به مناسبت در باب زکات و وکالت سخن رفته است.
به فقیری که به جهت علوّ نفس از پذیرش زکات خودداری می کند جایز است بدون اعلام زکات بودن مال، آن را به عنوان هدیه به او بدهند؛ بلکه این گونه زکات دادن، مستحب است و اعلام زکات بودن مال پرداختی به چنین کسی کراهت دارد.
ترفّع در باب وکالت
کسی که از سوی دیگری در کاری وکیل شده است، نمی تواند فرد دیگری را در آن کار وکیل کند، مگر با اجازۀ موکّل؛ به صراحت یا ظاهر حال و یا به قراین، مانند آنکه شأن وکیل از مباشرت در کار واگذاری به وی بالاتر باشد و موکّل نیز آن را بداند.
[ویکی الکتاب] معنی تُرْفَعَ: که بلندی و رفعت داده شود
معنی طَرَفاً: برخی (عبارت " لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ " یعنی :تا برخی از کافران را [از ریشه و بن] نابود کند)
ریشه کلمه:
رفع (۲۹ بار)

معنی کلمه ترفع در ویکی واژه

برتری نمودن، بلندی جستن.
سربلندی، غرور.

جملاتی از کاربرد کلمه ترفع

و فی الخبر الصحیح عن ابن مسعود انّ النبی (ص) قال: اخر من یدخل الجنّة رجل یمشی مرّة و یکبو مرّة و تسفعه النار مرّة، فاذا جاوزها التفت الیها فقال تبارک الذی نجانی منک لقد اعطانی اللَّه شیئا ما اعطاه احدا من الاوّلین و الآخرین فترفع له شجرة فیقول ای ربّ ادننی من هذه الشجرة فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول اللَّه یا بن ادم لعلّی ان اعطیتکما سألتنی غیرها فیقول لا یا رب و یعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة هی احسن من الاولی فیقول ای رب ادننی من هذه الشجرة لأشرب من مائها و أستظل بظلّها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنی ان لا تسألنی غیرها؟ لعلّی ان ادنیتک منها سألتنی غیرها فیعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة عند باب الجنة هی احسن من الاولین، فیقول ای ربّ ادننی من هذه فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنی لا تسألنی غیرها؟ قال بلی یا رب هذه لا اسئلک غیرها و ربّه یعذره لانه یری ما لا صبر له علیه فیدنیه منها فاذا ادناه منها سمع اصوات اهل الجنّة فیقول ای ربّ ادخلینها فیقول یا بن ادم أ یرضیک ان اعطیک الدنیا و مثلها معها؟ قال ای ربّ أ تستهزئ منی و انت ربّ العالمین؟ فضحک ابن مسعود، فقالوا ممّ تضحک؟
فقال: «یا عمر! خلق اللَّه بابا للتوبة، خلف المغرب، له مصراعان من ذهب مشکلان بالدر و الجواهر، ما بین المصراع الی المصراع الآخر اربعین سنة للراکب المسرع، فذلک الباب مفتوح منذ خلق اللَّه خلقه الی صبیحة تلک اللیلة عند طلوع الشمس و القمر من مغاربهما، و لم یتب عبد من عباد اللَّه توبة نصوحا منذ خلق اللَّه آدم الی ذلک الیوم الا ولجت تلک التوبة فی ذلک الباب، ثم ترفع الی اللَّه».
هر یک از غایت ترفع قدر پیشوای بزرگ و صاحب صدر
پنجم تفاخرست «و تفاخر بینکم و تکاثر فی‌الاموال». و تفاخر فخر و خیلا کردن است بر اقران و تکبر و ترفع جستن براخوان و فراموش کردن حق.
آن است که فرق نکند میان درویش و توانگر و از دعوت درویش ترفع نکند که رسول (ص) مساکین را اجابت کردی و حسن بن علی رضی الله عنهما روی به قومی درویشان برگشت، نان پاره ای در پیش داشتند و می خوردند و گفتند، «یابن رسول الله موافقت کن»، فرود آمد از ستور و موافقت کرد و گفت، «خدای تعالی متکبران را دوست ندارد». چون بخورد گفت، «اکنون فردا شما نیز مرا اجابت کنید». و دیگر روز ایشان را طعامهای نیکو بساخت و بنشست با ایشان به هم و بخوردند.
تو چرا از طیلسان چندین ترفع می‌کنی طیلسانست آنکه داری یا پر روح‌الامین
روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة مائة درجة، ما بین کلّ درجتین منها کما بین السّماء و الارض، و الفردوس اعلاها سمّوا، و اوسطها محلا و منها یتفجّر انهار الجنّة، و علیها یوضع العرش یوم القیامة، فقام الیه رجل فقال یا رسول اللَّه انّی رجل حبّب الیّ الصوت فهل فی الجنّة صوت حسن؟ قال: «ای و الذی نفسی بیده انّ اللَّه سبحانه لیوحی الی شجرة فی الجنّة ان اسمعی عبادی الذین اشتغلوا بعبادتی و ذکری عن عزف البرابط و المزامیر، فترفع صوتا لم تسمع الخلائق مثله قط من تسبیح الرّب و تقدیسه».
عائشه گفت این در تشهّد فرو آمد: «فانّ الاعرابیّ کان یجهر فیقول التّحیّات للَّه یرفع بها صوته فنزلت الآیة. و روایت کرده‌اند از مصطفی (ص) که گفت صلاة اینجا بمعنی دعاست، می‌گوید: لا ترفع صوتک بالدّعاء عند استغفارک و ذکر ذنوبک فیسمع منک فتغیّر بها، «وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ» الجهر و المخافتة، «سَبِیلًا».
از قدر تو گرفت ترفع سپهر دین وز جاه تو نمود تمکن زمین ملک
از قدر تو چرخ در ترفع وز رای تو عقل در تحیر