خلافت. [ خ ِ ف َ ] ( ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری. ( آنندراج ). ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. ( ترجمان علامه جرجانی ). نیابت. ( زمخشری ).جانشین شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). خلافة. || پی کسی آمدن. || بجای کسی خلیفه کردن کسی را. ( آنندراج ). || ولی عهد کردن. جانشین کردن. || ( اِمص ) جانشینی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و کارها فروبماند تا جوانی را که معتمد بود پیشکار امیر کرد بخلافت خود. ( تاریخ بیهقی ).امیر نصر، وزیر خویش را نصربن اسحاق را بخلافت خویش در آن اعمال بگذاشت. ( تاریخ بیهقی ). بروی اعتماد کرده و او را به نیابت و خلافت خویش در آن دیار بگذاشته.( تاریخ بیهقی ). عضدالدوله... و مملکت کرمان با تصرف گرفت و کورتگین... به نیابت و خلافت خویش آنجایگاه بگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). به امامت و خلافت او تیمن و تبرک نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). گفتا هرکه را خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند، از قبض ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. ( کلیله و دمنه ). چل صبح آدم همدمش ملک خلافت ز آدمش هم بود اسم اعظمش هم علم اسما داشته.خاقانی.آدم در خلافت و عیسی ره سما.خاقانی.آن بخلافت علم آراسته.نظامی.سلطان خیالت بنشاندی بخلافت.سعدی. || دستگاه حکومت اسلامی که بعد از پیغمبر اسلام بر ممالک اسلامی حکم راند و به ادوار مختلف تقسیم شده است : دوره خلافت خلفای راشدین و دوره خلافت امویان و دوره خلافت عباسیان ( که از منصور دوانیقی شروع میشود و تا المستعصم باﷲ ختم می گردد ). بموازات خلافت امویان و عباسیان در بغداد، در مصر خلافت فاطمیان و در اندلس خلافت امویان مغرب حکمراندند، رجوع بذیل هریک از این عناوین در این لغت نامه و تاریخ تمدن جرجی زیدان ترجمه فارسی ج 1 ص 87 و ج 4 ص 50، 79، 179، 185 و 187 و ج 5 ص 133، 156 و 152 شود : امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را می باشد... دریابیم و دور کنیم.... ( تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین ابوجعفر الامام القائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه را... بر تخت خلافت نشاندند. ( تاریخ بیهقی ). اما ایشان باید بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش برند باز. ( تاریخ بیهقی ). فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد. ( تاریخ بیهقی ). گفت... ناچار بر نصرنامه نویسد و تذکره و پیغامها و آنچه رسم است حضرت خلافت را بدو سپارد. ( تاریخ بیهقی ).
۱ - ( مصدر ) خلیفه بودن . ۲ - ( اسم ) خلیفگی جانشینی پیغمبر . ۳ - پادشاهی سلطنت . ۴ - مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسوی. اخلاق و اعمال و جمع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده اند و طی منازل سائرین و وصول بمبدائ حاصل کرده باصل و حقیقت و اصل گشته سیرالی ا... و فی ا... تمام شده و از خودی محو و فانی و ببقای احدیت باقی گشته آنگاه سزاوار خلافت است . یا خلاف الهی . مقام نفوس کامله انسانی است . گولی احمقی
معنی کلمه خلافت در دانشنامه آزاد فارسی
خِلافَت در لغت به معنای جانشینی و به مفهوم اخص نهاد جانشینی و رهبری دولت اسلامی پسازرحلتپیامبر (ص). تکوین نهاد خلافت از آغاز تا پایان از مراحلی چند گذشت. پس از رحلت پیامبر (۱۱ق)، به رغم مخالفت امام علی (ع) و برخی از یاران نزدیک پیامبر، و برخلاف دستور رسول اکرم (ص) در غدیر خم ابوبکر جانشین آن حضرت شد. اغلب مورخان اسلامی برآن اند که اصحاب کبار در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و بدین ترتیب نهاد خلافت ایجاد و تثبیت شد. ابوبکر را خلیفۀ رسول الله خواندند. به گفتۀ وقایع نگاران، ابوبکر پیش از مرگش (۱۳ق) شخصاً عمر را به جانشینی خود منصوب کرد و صحابۀ ساکن مدینه این انتصاب را پذیرفتند. اگرچه عده ای نیز در دیگر نقاط عربستان با او به مخالفت برخاستند. عمر نیز پیش از مرگ (۲۳ق) شش تن، ازجمله عثمان و علی (ع)، را اختیار کرد تا خلیفۀ سوم را از میان خود برگزینند و درنتیجۀ مباحثات، عثمان به خلافت رسید. با قتل عثمان و اقبال عمومی به علی (ع)، وی خلیفه شد. چهار خلیفۀ اول بعدها به خلفای راشدین معروف شدند. خلفا قاضی و رهبر امور مسلمین بودند و حق تعبیر و تفسیر مسائل دینی را نداشتند و فقط می بایست دستورهای قرآن و سنت پیغمبر را به موقع اجرا گذارند. از زمان ابوبکر خلیفه فرماندۀ قوا نیز شد. عمر، دیوان و بیت المال را برای سامان دادن به امور مالی ایجاد کرد. اختلاف بر سر جانشینی عثمان بین معاویه و علی (ع)، و مسئلۀ حکمیت بین مسلمانان، تفرقه انداخت و باعث ظهور خوارج شد، که یکی از سران خود را خلیفۀ فارس و کرمان اعلام کردند. بنی امیه خلافت را موروثی کردند. از عهد عبدالملک مرسوم شد که خلیفه جانشین خود (با عنوان ولی العهد) را کتباً معرفی کند و چنین بود که بیعت در درجۀ دوم اهمیت قرار گرفت. امویان خود را خلیفة الله می خواندند. تعیین و تمایز بین خراج و جزیه از کارهای ایشان بود. بنی عباس که امویان را برانداختند (۱۳۲ق)، مفهومی جدید به خلافت دادند، که مشروعیت خلافت مشروط به نسب بردن از خاندان پیغمبر (فرزندان عباس) بود. خلفای اسماعیلی فاطمی مصر، خلافت را حق اولاد و اعقاب حضرت فاطمۀ زهرا (س) می دانستند. آنان خلیفۀ فاطمی را امام معصوم می شمردند و هر خلیفه جانشین خود را طبق وصیّت تعیین می کرد. این خلفا عنوان ولی الله نیز داشتند. بازماندگان امویان، در اندلس ابتدا خود را امیر و سپس خلیفه خواندند و خلافت اموی اندلس را به وجود آوردند. بعدها سلاطین عثمانی و برخی از شاهان هند و فرارود (ماوراءالنهر) نیز به خود عنوان خلیفه دادند. خلافت (عرفان). خِلافَت (عرفان) اصطلاحی در ادبیات صوفیانه که با توجّه به معنیِ لغوی و کاربردِ عامّ این کلمه (جانشینی)، رواج یافته است. صوفیان، گذشته از آن که به مقتضای بعضی از آیات شریفۀ قرآنی، از خلافتِ آدم (ع) از حضرت حق یاد کرده اند، و بخش مهمّی از معارف عرفانی را به همین مسئله اختصاص داده اند، از خلافتِ اقطاب از یکدیگر نیز سخن گفته اند. بنابر نظر رایج در میان صوفیان، در هر عصر، انسان کامل که تنها یک فرد است، خلیفۀ خداوند در زمین است. این خلافت پس از فوت ولیّ پیشین، به ولیّ بعدی انتقال می یابد. سلسله های صوفیه این قطب کامل را همان شیخِ سلسلۀ خود می شمارند. به اعتقاد شیعه چنین خلافتی تنها در سلسلۀ معصومان (ع) و امامان دوازده گانه تحقق دارد، و در زمان امامت حضرت ولی عصر (عج) نیز، باب خلافتِ بدون واسطه از خداوند، مسدود است و تنها در وجود شریف ایشان مصداق می یابد.
معنی کلمه خلافت در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خلافت، نظام حکومتی مسلمانان پس از وفات پیامبر اسلام و در جایگاه جانشینی آن حضرت، که در طول سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق آن معرفی کرده اند. خلافت واژه ای عربی از ریشه خ ل ف به معنای جانشین ساختن و واژه خلیفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معنای جانشین، وکیل و قائم مقام است. در قرآن نیز واژه های خلیفه، خلفاء و خلائف به همین معنای لغوی به کار رفته است. بیشترین کاربرد دو واژه خلافت و خلیفه کاربرد اصطلاحی آنهاست که در تحولات سیاسی جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) به کار گرفته شد و به ترتیب، به معنای جانشینی در امر حکومت و در معنای مطلق امارت و حکومت پس از پیامبر، و شخص جانشین پیامبر در امر حکومت استفاده شد. کاربرد اصطلاحات مذکور، این دو واژه را به کلیدی ترین مفاهیم فرهنگ سیاسی مسلمانان بدل ساخت و حتی بعدها، گروههایی از مسلمانان در تبیین مشروعیت نظام خلافت به کاربرد واژه خلیفه در قرآن استناد کردند. در همین معنا، دو واژه امامت و امام نیز بارها در آثار مؤلفان مسلمان نخستین به کار رفته است که با مفهوم امامت از دیدگاه شیعی تفاوت بسیار دارد. شکل گیری خلافت در رویکرد تاریخی، خلافت در اصطلاح عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر در قالب آن شکل گرفت و متصدی آن یعنی خلیفه، جانشین پیامبر اکرم در امر حکومت اسلامی محسوب می شد.آغاز شکل گیری خلافت به رویداد سقیفه بنی ساعده بازمی گردد، که طی آن جمعی از صحابه بلافاصله پس از رحلت آن حضرت، اقدام به تعیین جانشینی برای وی کردند. بنابر یک فرض، پدیدآورندگان این ساختار حکومتی ذهنیتی روشن درباره ماهیت خلافت و چگونگی و حدود و ثغور وظایف خلیفه نداشته اند. این فرضیه، البته تا آن جا که ناظر به تدوین نظریه ها و آرای کلامی، سیاسی و فقهی متفکران مسلمان درباره خلافت است، صحیح می نماید اما واقعیت آن است که (به استناد مباحث مطرح شده در سقیفه) طراحان نظام خلافت، درباره این ساختار و چگونگی آن، چندان هم با موضوع بیگانه نبوده اند. چنان که بخشی از مهم ترین انگاره ها درباره خلافت که تأثیر عمیقی بر آرای بعدی مسلمانان به جای نهاد، برخاسته از همان نگرشها بود. اجتماع سقیفه در بارزترین ویژگی خود، تأثیر قوی سنن فرهنگی ـ اجتماعی عرب پیش از اسلام در شکل دهی به یک ساختار حکومتیِ اسلامی را به نمایش گذاشت. مبدعان این نظام با تأکید بر ضرورت قریشی بودن خلیفه رویکرد قبیله ای را به مهم ترین رکن نظام خلافت بدل کردند. این رویکرد، به دلیل هماهنگی با ساختار فرهنگی ـ اجتماعی زندگی مردم عرب، خیلی زود با پذیرش عمومی مواجه شد و حتی موضع گیری مخالفانی چون عباس، عموی پیامبر که بر وراثت خانوادگی تأکید می ورزید، و ابوسفیان که حاکم شدن تیره ای فرودست از قریش (تَیْم) برایش خیلی دشوار بود طبری، ج۳، ص۲۰۹ـ۲۱۰)، نیز مبتنی بر همین دیدگاه صورت گرفت. بااین حال، در همان زمان مخالفانی هم بودند که این تلقی از جانشینی پیامبر را برنمی تافتند. انصار به اتکای سهم تعیین کننده و غیرقابل تردیدشان در پیشرفت اسلام، خواهان امیری انصاری بودند که هم شأن امیر قریشی باشد و هم زمان با او حکم براند. اما مخالفت اهل بیت پیامبر، عده ای از بنی هاشم و نیز برخی از صحابیان، با اصل واقعه شکل گرفته در سقیفه بود دارندگان این رویکرد در تعارضی آشکار با برپاکنندگان اجتماع سقیفه، نه تنها مسئله خلافت و نحوه انتخاب جانشین پیامبر با آن ماهیت و آن گونه که اتفاق افتاد را به رسمیت نشناختند، بلکه از پذیرفتن آنچه بعدها به صورت مرجعیت دینی و دنیوی خلیفه در جایگاه جانشینی پیامبر تأکید و ترویج شد نیز سر باز زدند و آن را مختص امام منصو ص و منصوب از سوی خدا و پیامبر دانستند (امام؛ امامت). این مخالفت به دلیل واکنش سریع و صریح جریان خلافت درهم شکست و سیطره سیاسی طراحان و مدافعان نظام خلافت، افکار عمومی مسلمانان را از همان روزگار به سمت پذیرش فکری ساختار نوپای خلافت سوق داد. خلفای راشدین ... [ویکی شیعه] خلافت، اصطلاحی سیاسی - مذهبی به معنای جانشینی پیامبر اکرم(ص) در امر سیاست، حکومت و دیانت. خلافت در آموزه های شیعه،همان ولایت، امامت یا جانشینی پیامبر(ص) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله(ص) در مذهب تشیع، دوازده امام معصوم(ع) از اهل بیت آن حضرتند و تنها تفاوتی که با او دارند، این است که وحی بر آنها نازل نمی شود. پس از وفات پیامبر اسلام، خلافت رسمی، (به جز دوره کوتاه حکومت امام علی(ع) و امام حسن مجتبی (ع))، عملاً به غیرمعصومان رسید و در حدود سیزده قرن اشخاص و خاندان های متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق خلیفه پیامبر(ص) معرفی کردند. اما خلافت در تاریخ اسلامی، عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر را به دست گرفت و متصدیان آن، یعنی خلفاء، خود را جانشین پیامبر تنها در امر حکومت معرفی می کردند. [ویکی اهل البیت] خلافت: نظام حکومتی مسلمانان پس از وفات پیامبر اسلام صلی اله علیه و آله و در جایگاه جانشینی آن حضرت که در طول سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق آن معرفی کرده اند. خلافت واژه ای عربی از ریشه خ ل ف، به معنای نیابت از غیر است به جهت غیبت منوب عنه یا به علت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب. نیز به معنای جانشین ساختن آمده است. واژه خلیفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معنای جانشین، وکیل و قائم مقام است. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمی شود، جز این که خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد. واژه های خلیفه (رجوع کنید به سوره بقره: 30؛ ص26)، خلفاء (سوره اعراف: 69، 74؛ سوره نمل: 62) و خلائف (سوره انعام: 165؛ سوره یونس: 14، 73؛ سوره فاطر: 39) در قرآن بکار رفته است. بیشترین کاربرد دو واژه خلافت و خلیفه کاربرد اصطلاحی آنهاست که در تحولات سیاسی جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بکار گرفته شد و به ترتیب، به معنای جانشینی در امر حکومت و در معنای مطلق امارت و حکومت پس از پیامبر و شخص جانشین پیامبر در امر حکومت استفاده شد. کاربرد اصطلاحات مذکور، این دو واژه را به کلیدی ترین مفاهیم فرهنگ سیاسی مسلمانان بدل ساخت و حتی بعدها، گروههایی از مسلمانان در تبیین مشروعیت نظام خلافت به کاربرد واژه خلیفه در قرآن استناد کردند. در همین معنا، دو واژه امامت و امام نیز بارها در آثار مؤلفان مسلمان نخستین بکار رفته است که با مفهوم امامت از دیدگاه شیعی تفاوت بسیار دارد. در رویکرد تاریخی، خلافت در اصطلاح عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر در قالب آن شکل گرفت و متصدی آن یعنی خلیفه، جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امر حکومت اسلامی محسوب می شد. [ویکی فقه] خلافت (دیدگاه فریقین). خلافت در اصطلاح، عبارتست از نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. موضوع خلافت از موضوعاتی است که بین مسلمین دارای اهمیت بسزایی می باشد. شیعیان، حضرت علی (علیه السّلام) را جانشین بلافصل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از سوی خدا می دانند و برای اثبات این مطلب به ادله فراوانی از قرآن و روایات معتبر فریقین استناد می کنند و خلافت را یک منصب الهی و تابع تشریع می دانند در حالی که اهل سنت، معتقدند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای بعد از خود جانشین تعیین نکرده است. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۲. خلافت از نظر لغت، نیابت کردن شخصی است از شخص دیگری که این نیابت یا برای غایب بودن منوب عنه است یا برای مردن او یا برای عاجز بودن و یا برای تعظیم و تشریف خلیفه است.« والخلافة، النیابة عن الغیر، اما لغیبة المنوب عنه و اما لعجزه و اما لتشریف المستخلف.» اصفهانی، راغب، مفردات، ج۱، ص۱۵۶. خلافت و امامت در اصطلاح، نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا است و به کسی که چنین مقامی دارد خلیفه و امام می گویند. البته شروطی مانند قریشی را جز شروط امام می دانند. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ص۱۹۳ ...
معنی کلمه خلافت در ویکی واژه
[خلاف/عت] این اصطلاح ممکن است به لحاظ ریشه مفهومی هیچگونه قرابتی با خلیفه نداشته باشد و خلافت یعنی انسان خلافکار٬ آدم عوضی به مفهوم باستانی آن. واژه مزبور از دو کلمه خلاف- عت شکل گرفته خلاف یعنی دروغ٬ دشمن راستی و عت به معنی آدم بوده است. در کل خلافت به آدم متقلب اطلاق میشده است. شاید افرادی مانند معاویه با تزویر و ریا بنام دین امپرتوری جدید درست کرد این لقب تحقیرآمیز را گرفت بدون اینکه پی به معنی آن برده باشد. خلیفگی، جانشینی پیغمبر.
جملاتی از کاربرد کلمه خلافت
تا پیش از خلافت هارون الرشید، ابهر منطقه نسبتاً وسیعی را شامل بود. وی قسمتی از قاقازان و نیز ناحیه ابهررود را از ابهر جدا کرد و به قزوین ملحق ساخت. در اوایل سده ۸ قمری ولایت ابهر ۲۵ پاره دیه داشت و حقوق دیوانی آن به یک تومان و چهار هزار دینار میرسید.
به خلافت چو دست بیرون کرد رودهٔ اهل ردّه را خون کرد
پس از قتلعام عربها و نایبان خلیفه در طبرستان، خلافت عباسی سلسله نبردهایی برای بازپسگیری طبرستان آغاز کرد. خلیفه مهدی عباسی خواستار مرگ ونداد هرمز و آوردن سر او به بغداد، پایتخت خلافت، بود؛ ولی هیچکدام از سردارانش موفق به این کار نشدند.
احمد بن کیغلغ (عربی: أحمد بن كيغلغ؛ ۱ ژانویهٔ ۰۸۰۱ – ۱ ژانویهٔ ۰۹۰۱) فرمانروای ترکتبار شام و مصر در دوران خلافت عباسی بود.
ابواسحاق محمد المعتصم بالله هشتمین خلیفه عباسی (۲۱۸–۲۲۷ ه.ق/۸۳۳–۸۴۲ میلادی)، سومین فرزند هارون الرشید از کنیزی ترکتبار به نام مارده بود که پس از برادرش مأمون به خلافت رسید.
ابوعبدالله محمد المهدی بالله (نام کامل وی: أبو عبدالله محمد بنعبدالله المنصور بن محمد بن علی المهدی) سومین خلیفه از خلفای عباسی بود که بعد از پدرش منصور بین سالهای ۱۵۸ تا ۱۶۹ خلافت و فرمانروایی مسلمانان را بر عهده داشت.
بدانک سلطنت خلافت و نیابت حق تعالی است در زمین و خواجه علیهالسلام سلطان را سایه خدا خواند و این هم بمعنی خلافت است زیراک در عالم صورت چون شخصی بر بام باشد و سایه او بر زمین افتد آن سایه او خلیفت ذات او باشد در زمین و آن سایه را بدان شخص باز خوانند گویند سایه فلان است.
خلق را میخواندی بر عکس شد از خلافت مردمان را نیست بد
که آدم را خلافت بخش انعام که همچون مرغ سازد دا نه اش دام
و عمر را زنی بود که وی را دوست داشتی. چون خلافت به وی رسید زن را طلاق داد از بیم آن که نباید که در کاری شفاعت کند و از خویش آن قوت نیاید که آن را خلاف کند. و بدان که هر مباحی که بر نیت دنیا بازگردد از این بود که چون بدان مشغول شود وی را به کارهای دیگر افکند. بلکه هرکه از حلال سیر بخورد از درجه متقیان محروم ماند، برای آن که حلال که سیر بخورد شهوت را بجنباند و آنگاه در طلب افکند، بیم آن بود که به اندیشه ناشایست درآید و بیم آن بود که نظر پدید آید و نگریستن در مال اهل دنیا و باغ و کوشک ایشان. از این بود که آن حرص دنیا را بجنباند و آنگاه در طلب افکند و به حرام ادا کند.
زلفوارش سر ز تن ببریده جلّاد اجل بر دل هرک از خلافت خال عصیان یافته
زن گفت: امیر را چه می شود، خداوند مکروهی وی را ننمایاند؟ هادی گفت: هم اکنون از خاطرم بگذشت که من خواهم مرد و هارون برادرم پس از من به خلافت رسد و تو همین گونه که با من بنشسته ای، با وی بنشینی.
غضب خلافت چه کرد به عصر وی معتمد باخت مدامی بوی نزد نفاق و حسد
ریچارد بولیت، اسلامشناس آمریکایی، میگوید که در پایان دوران اموی (نیمههای سده هشتم و حدود ۱۵۰ سال پس از ظهور اسلام) تعداد مسلمانان امپراتوری اسلامی، از ده درصد فراتر نمیرفت؛ اما با ظهور عباسیان در میانه سده نهم (۱۰۰ سال پس از ظهور دولت عباسی) این عدد از چهل درصد فراتر رفته بود و حتی در پایان سده یازدهم میلادی، چیزی حدود هشتاد درصد از مردم سرزمینهای خلافت مسلمان بودند.
پس از مرگ محمّد در سال ۶۳۲ میلادی به نظر نمیرسد در مدت ۲ سال خلافت پدرش و ۱۰ سال خلافت دیگر خلیفه - عُمَر - نقشی در روابط اجتماعی ایفا کرده باشد. زمانی که مخالفان عثمان زیاد شدند، عایشه هم در رهبری بخشی از آن ایفای نقش کرد. ولی نه با شورشیهای قاتل عثمان موافق بود و نه مخالف.
در سالها ۸۳۱ تا ۹۰۹ ایالتی از امارت اغلبیانِ افریقیه و در سالها ۹۰۹ تا ۹۴۸ ایالتی از خلافت فاطمی بود. پس از ۹۴۸ تحت فرمان بنی کلب به صورت امارت خودمختار حکومت میشد و پس از ۱۰۴۴ امیرهای مختلفی در جنگ برای حکومت بر این جزیره بودند.
در خلافت جامه پوشیدش سیاه کرد دیبای سپیدش بارگاه
بعد از نبی رسید خلافت به چار تن بودی تو یک خلیفهٔ برحق از آن چهار
در مسند احمد آمده ابوذر در زمان خلافت عمر در فتح مصر شرکت کرد اما بخاطر روایتی از محمد که فتح مصر را پیش بینی کرده بوده و سپس سفارش کرده بود در شرایطی خاص از انجا خارج شوند، از مصر خارج می شود.