رذیلت

رذیلت

معنی کلمه رذیلت در لغت نامه دهخدا

رذیلت. [ رَ ل َ ] ( ع اِمص ) رذیلة. رذیله. ناکسی و فرومایگی. ( غیاث اللغات از صراح اللغة ). آهو. ضد فضیلت. رذیله. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به رذالت و رذیلة و رذیله شود.
رذیلة. [ رَ ل َ ] ( ع اِمص ) رذیلت. ناکسی و حقارت. ضد فضیلة. ( ناظم الاطباء ). ناکسی. ضد فضیلت. ( منتهی الارب ). ناکسی. مقابل فضیلت. ( آنندراج ). ج ، رَذائِل. و رجوع به رذیله شود. || ( ص ) زن ناکس و فرومایه. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).
- اعمال رذیلة ؛ کارهای زشت و ناشایسته. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رذیلت در فرهنگ معین

(رَ لَ ) [ ع . رذیلة ] (اِمص . ) فرومایگی ، پستی .

معنی کلمه رذیلت در فرهنگ عمید

فرومایگی، ناکسی، پستی.

معنی کلمه رذیلت در فرهنگ فارسی

فرومایگی، پستی، نابکار، رذال
( اسم ) ناکسی فرومایگی مقابل فضیلت جمع رذائل ( رذایل ) .

معنی کلمه رذیلت در دانشنامه عمومی

رذیلت (فیلم ۲۰۰۸). «رذیلت» ( انگلیسی: Vice ( 2008 film ) ) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به مایکل مدسن، داریل هاناه، میکلتی ویلیامسون، مارک بون جونیور، و ماری کری اشاره کرد.

معنی کلمه رذیلت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رذیلت در علم اخلاق بر هر صفت ناپسند همچون تکبر اطلاق می شود.از عنوان یاد شده در بابهایی نظیر صلات، حج و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفته اند.
در علم اخلاق، رذیلت بر هر صفت زشت و ناپسند، همچون تکبر، عجب، حسد، بخل، حرص و غیر آنها از صفات حیوانی اطلاق می شود.مقابل آن، فضیلت است که بر صفات پسندیده و انسانی نظیر صداقت، تواضع و قناعت اطلاق می گردد.
رذیلت درآیات و روایات
در بسیاری از آیات و روایات به تحصیل فضایل و تزکیه و تهذیب نفس از رذایل اخلاقی سفارش و تأکید شده است.چنان که در جوامع حدیثی، بویژه وسائل الشیعة، بابهایی چند بدین منظور اختصاص یافته است.
احکام رذیلت
← پاکی امام جمعه از رذائل
...

معنی کلمه رذیلت در ویکی واژه

فرومایگی، پستی.

جملاتی از کاربرد کلمه رذیلت

و چهارم عزیمت تمام، که آن را عزم الرجال و عزم الملوک گویند، و این فضیلتی بود که از ترکب رای صحیح و ثبات تام حاصل آید، و اکتساب هیچ فضیلت و اجتناب از هیچ رذیلت بی این فضیلت میسر نشود، و خود اصل باب درنیل خیرات اینست، و ملوک محتاج ترین خلق باشند بدان. چنین گویند که مأمون خلیفه را شهوت گل خوردن پدید آمد و اثر نکایت بر او ظاهر شد. و در ازالت آن با اطبا مشورت کرد. اطبا مجتمع شدند و در علاج آن مرض اصناف مداوات استعمال فرمودند، چیزی ازان به انجاح مقرون نیامد تا روزی که در حضور او اندیشه علاجی می کردند و به احضار کتب و ادویه اشارت رفته بود، یکی از ندما درآمد و آن حال مشاهده کرد، گفت « یا امیرالمومنین، فأین عزمه من عزمات الملوک؟ » مأمون اطبا را گفت « از علاج من فارغ باشید که بعد ازین معاودت آن حال از من محال باشد ».
و اما شرح لذت سعادت، گوییم: لذت دو نوع بود یکی فعلی و دیگر انفعالی. لذت فعلی به حسب نظر اول از روی مجاز مانند لذت ذکور در مباشرت، و لذت انفعالی مانند لذت اناث. و لذت انفعالی سریع الزوال باشد، چه از طریان احوال مختلف منفعل و متبدل شود، و لذت فعلی ذاتی بود و از جهت امتناع او از انفعال متغیر نشود. پس لذات حیوانی و حسی علی الاطلاق از قبیل لذات انفعالی بود در حقیقت، چه زوال را بدان راه است و انقضا و تبدل بران درآید، و همان لذات بعینها در حالتی آلام باشند و مستکره شمرند، و لذت سعادت که مخالف آنست چه ذاتیست نه عرضی، و عقلی است نه حسی، و الهی است نه بهیمی لذت فعلی بود، و از اینجا گفته اند حکما که لذت صحیح صاحبش را از نقصان به تمام رساند و از بیماری به صحت و از رذیلت به فضیلت.
و اما معالجات کلی در طب به استعمال چهار صنف بود: غذا و دوا و سم و کی یا قطع. و در امراض نفسانی هم بر این سیاقت اعتبار باید کرد، بر این طریق که اول قبح رذیلتی که دفع و ازالت آن مطلوب بود، بر وجهی که شک را دران مجال مداخلت نباشد معلوم کنند، و بر فساد و اختلالی که از طریان آن منتظر و متوقع بود، چه در امور دینی و چه در امور دنیاوی، واقف شوند و آن را در تخیل مستحکم کنند، پس به ارادت عقلی ازان تجنب نمایند؛ اگر مقصود حاصل شود فخیره، و الا به مداومت فضیلتی که به ازای آن رذیلت باشد پیوسته مشغول باشند، و در تکرار افعالی که تعلق بدان قوت دارد بر وجه افضل و طریق اجمل مبالغت کنند؛ و این معالجات جمله به ازای علاج غذایی بود به نزدیک اطبا.
علاج جهل بسیط: و حقیقت جهل بسیط آن بود که نفس از فضیلت علم عاری باشد و به اعتقاد آنکه علمی اکتساب کرده است ملوث نه، و این جهل در مبدأ مذموم نبود، چه شرط تعلم آنست که این جهل حاصل باشد از جهت آنکه آن کس که داند یا پندارد که می داند از تعلم فارغ باشد، و فطرت نوع انسان خود برین حالت بود؛ اما مقام نمودن بر این جهل و حرکت ناکردن در طریق تعلم مذموم باشد، و اگر بدان راضی و قانع شود به تباه ترین رذیلتی موسوم گردد؛ و تدبیر علاج آن بود که در حال مردم و دیگر حیوانات تأمل کند تا واقف شود که فضیلت انسان بر دیگر جانوران به نطق و تمییز است، و جاهل که عادم این فضیلت بود از عداد حیوانات دیگر بود نه از عداد این نوع، و مصداق این سخن یابد آنکه چون در مجلسی که از جهت بحث در علوم عقد کرده باشند حاضر شود خاصیت نوع یعنی نطق بکلی باز گذارد، و به حیوانات دیگر که از سخن گفتن عاجز باشند تشبه نماید، و چون در این حال فکر کند او را تنبیه افتد بر آنکه آن سخنها که در غیبت آن جماعت، یعنی اهل علم، می تواند گفت به بانگ دیگر جانوران مناسب تر از آنست که به نطق انسان، چه اگر به نطق تعلقی داشتی در محاوره جماعتی که انسانیت ایشان، یعنی تمییز، بیشتر است استعمال توانستی کرد.