ترکب
معنی کلمه ترکب در فرهنگ معین
معنی کلمه ترکب در فرهنگ عمید
۲. به هم پیوستن.
۳. استوار شدن.
معنی کلمه ترکب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ترکب در ویکی واژه
سوا
جملاتی از کاربرد کلمه ترکب
مردی فرا عبد اللَّه عمر گفت: السنا من فقراء المهاجرین؟ نه ما از جمله درویشان مهاجرانیم؟ عبد اللَّه گفت ترا هیچ زن هست؟ گفت: هست. گفت: هیچ مسکن داری که در آن نشینی؟ گفت: دارم. گفت پس تو از توانگرانی. آن مرد گفت: من خادم نیز دارم. عبد اللَّه گفت: فانت من الملوک، تو از جمله ملوکی، و باین معنی مصطفی (ص) گفت: «من اصبح معافی فی بدنه، آمنا فی سربه عند قوت یومه، فکأنّما حیزت له الدنیا. یکفیک ابن آدم منها ما سدّ جوعتک، و واری عورتک، فان کان لک بیت یواریک، فذاک، و ان کانت دابّة ترکبها فبخ فلق الخبز و ماء الجر و ما فوق الازار حساب علیک».
و روی انّ النّبی (ص) مرّ بنفر یتناضلون، فقال: ارموا بنی اسماعیل فانّ اباکم کان رامیا و انا مع ابن الادرع فطرحوا نبالهم، و قالوا من کنت معه یا رسول اللَّه غلب؟ قال ارموا و انا معکم کلّکم ارموا و ارکبوا و ان ترموا احبّ الیّ من ان ترکبوا.
«لَکُمْ فِیها» ای فی البدن قبل تسمیتها للهدی منافع فی درّها و نسلها و اصوافها و اوبارها و رکوب ظهرها، «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی» یعنی الی ان یسمّیها و یشعرها و یوجبها هدیا، فاذا فعل ذلک لم یکن له شیء من منافعها، «ثُمَّ مَحِلُّها» موضع نحرها «عند «الْبَیْتِ الْعَتِیقِ» یرید ارض الحرم کلّها کما قال فلا یقربوا المسجد الحرام، یعنی الحرم کلّه، و قیل معناه «لَکُمْ فِیها» ای فی الهدایا منافع بعد ایجابها و تسمیتها هدایا بان ترکبوها و تشربوا البانها عند الحاجة، «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی» یعنی الی ان تنحروها.
تا که آبا و امهات بهم مترکب شوند بی تقصیر
لترکبن طبقا عن طبق مطابقی که گردی از آمنین
اما امراض قوت نظری را هر چند مراتب بسیار است، چه به حسب بساطت و چه به حسب ترکب، ولکن تباه ترین آن انواع سه نوع است: یکی حیرت و دوم جهل بسیط و سیم جهل مرکب، و نوع اول از قبیل افراط بود، و نوع دوم از جنس تفریط، و نوع سیم از جهت رداءت.
ترکبن طبقا عن طبق مولائی انت کالروح و نحن لک کالاعضء
بل نطفة ترکب السّفین و قد الجم نسرا و اهله الغرق
قاعده آفرینش، ای بردار، اندر لطائف و کثائف چنان است که لطائف پیش از کثائف بوده است. لاجرم اندر زایشهای عالم لطائف اندر آخر بودش هر زایشی پدید آید، و کثائف اندر اول آن پدید آید، چنانک اندر زایش بودنیهای رستنیها نخست شاخ و برگ و خار پدید آید که کثیف است، و بآخر کار از نبات، بار پدید آید که لطیف است. و بار درخت را بر برگ و شاخ ریاستی پیداست که همه فائدهها از درخت سوی او شود، و پایداری و عز درخت به بار است، و همچنین است حال اندر جانوران که نخست جانوران سخن ناگوی بودهاند وآن وقت مردم آخر همه جانوران پدیده آمده است. و برهان این دعوی روشن کرده شدهست اندر « گشایش و رهایش»، لاجرم مردم به آخر پدید آمدهست رئیس و سالار همه جانوران است به فرمان خدای تعالی که می گوید، قوله: « الله الذی جعل لکم الانعام لترکبوا منها و منها تأکلون و لکم فیها منافع و لتبلغوا علیها حاجه فی صدور کم و علیها وعلی الفلک تحملون» همی گوید: «خدای آنست کز بهر شما ستوران آفرید تا بر او بر نشینید وزو بخورید مر شما را اندرو فائدههاست و تا بر رسید بر ستوران به حاجتی که اندر دلهای شماست و بر ستور و بر کشتی برنشینید.» پس چون بدین آیت ریاست مردم بر ستوران همی پدیدآید، ظاهر گشت که نفس ناطقه را که مردم بدان مخصوص است بر نفس حسّی همان ریاست است که مردم را بر ستور است.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ» ای الم تعلم انّ اللَّه ذلک لکم، «ما فِی الْأَرْضِ» یعنی الدّواب و المعادن و غیر ذلک، ترکبون الدّواب و تستخرجون المنافع من المعادن، «وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ» ای و سخّر الفلک الجاریة علی ظهر الماء، «بِأَمْرِهِ» «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ» یعنی یحفظها من ان تقع، و قیل لئلّا تقع، «عَلَی الْأَرْضِ» و قیل کراهة ان تقع علی الارض، «إِلَّا بِإِذْنِهِ» ای بامره، و اراد به یوم تنفطر و تنشقّ. معنی آنست که آسمانی ثقیل، جسمی کثیف نگه میدارد بر هوای لطیف ایستاده بی علاقه و بیعمادی که مینخواهد که بر زمین افتد و آن روز که خواهد یعنی روز قیامت بشکافد و بیفتد، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» لرأفته بهم و رحمته امسکها عن الوقوع.