خونی

معنی کلمه خونی در لغت نامه دهخدا

خونی. ( ص نسبی ) منسوب بخون. ( ناظم الاطباء ). دموی. ( یادداشت مؤلف ). || از خون. آنچه از خون بوجود آید. || آلوده بخون. ( یادداشت مؤلف ).
- اسهال خونی ؛ شکم روشی که در مدفوع خون باشد.
|| قتال. سفاک. ( انجمن آرای ناصری ). قاتل. کشنده. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) : مختار غلامی را بطلب شمر فرستاد بیاورد و عمربن سعد به سلام آمد او را نیز بگرفت و هر دو را گردن بزد و گفت این هر دو خونیان حسین اند واﷲ اگر صد هزار مرد از اینان را خون بریزم به یک قطره خون حسین علیه السلام نیرزد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
اگر چند جایی درنگ آیدم
مگر مرد خونی بچنگ آیدم.فردوسی.دو خونی برافراخته سر بماه
چنین کینه ور گشته از کین شاه.فردوسی.به نیروی شاه آن دو بیدادگر
که بودند خونی ز خون پدر.فردوسی.ابا ژنده پیلان و با خواسته
دو خونی بکینه دل آراسته.فردوسی.دو خونی همان با سپاه گران
چو رفتند آگنده از کین سران.فردوسی.بفرمود هر چه بدست آید زان خونیان قصاص همی کن. ( تاریخ سیستان ).
به اره ببرید چوب سکند
که تا پای خونی درآرد به بند.اسدی.اندرین مرده صفت ای گهر زنده
چونکه ماندستی بندی شده چون خونی.ناصرخسرو.بخون ناحق ما را چرا نمیراند
خدای اگر سوی او خونی و ستمکارم.ناصرخسرو.نه از خانه برون رفت آنکه بگریخت
نه خونی را دیت بایست هرگز.ناصرخسرو.پس برین نهادند که مردی خونی را از زندان بیارند و ازاین [ از آب انگور مخمر ] شربتی از آن بخونی دادند.( نوروزنامه خیام ).
پس بدژخیم خونیان دادم
سوی زندان خود فرستادم.نظامی.خانه من جست که خونی کجاست
ای شه ازین بیش زبونی کجاست.نظامی.چو خونی دید امید رهائی
فزودی شمع فکرش روشنائی.نظامی.صف پنجم گنهکاران خونی
که کس کس را نپرسیدی که چونی.نظامی.نقل است که خونی را بر دار کردند هم در آن شب او را بخواب دیدند. ( از تذکرة الاولیاء عطار ).
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود.مولوی.هر که را عدل عمر ننموده دست

معنی کلمه خونی در فرهنگ معین

(ص نسب . ) ۱ - قاتل ، کشنده . ۲ - جنگجو.

معنی کلمه خونی در فرهنگ عمید

۱. مربوط به خون: بیماری خونی.
۲. [مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی.
۳. آغشته به خون، خون آلود، خونین: لباس خونی.
۴. [مجاز] قاتل: خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸ ).
۵. قرمز: پرتقال خونی.

معنی کلمه خونی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منوسب به خون . ۲ - آلوده به خون خونی . ۳ - قاتل کشنده .
دهی است جزئ بخش نوبران شهرستان ساوه واقع در هشت هزار گزی جنوب خاوری نوبران و دو هزار گزی راه عمومی .

جملاتی از کاربرد کلمه خونی

دگر مرغ سوی یثرب دیار پریدند خونین پر و داغدار
به دامان نگاه آویختم خونین دل خود را به این نیرنگ در چشم یقینش جلوه گردیدم
از شبنم دمادم این چشم چشمه خیز خاک ره تو لاله ی خونین برآورد
ز خونین جامه سازم بادبانم به باد سرد خود کشتی برانم
واخر الامر خواند پنهانم کرد با خونیان به زندانم
به خونباری دیده نوبهار به پرخونی دامن کوهسار
بازنشستگان در کرمانشاه سفره خالی پهن کرده و برخی معترضان در تجمع شوش نیز لباس‌های سفید به تن کرده و روی آن نوشته بودند «خونی که در رگ ماست، هدیه به معیشت ماست».
در نخستین روزهای شیوع کووید ۱۹ در چین، محققان چینی که تحقیقات زیادی برای شناسایی این ویروس نوپدید آغاز کرده بودند، اعلام کردند که ممکن است بعضی گروه‌های خونی بیشتر یا کمتر در معرض خطر ابتلا به کووید ۱۹ باشند.
قرمزی: علت قرمزی گشاد شدن عروق خونی کوچک در بافت ملتهب و در نتیجه پرخونی ناحیه است
همه جامه‌ها کرده پیروزه رنگ دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
اساس ایمن‌شناسی و ایمنی‌شناسی خونی کتابی از فروزنده برلیان است که در سال ۱۳۵۱ منتشر و برندهٔ جایزه کتاب سال سلطنتی شد.
غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل خونی‌ست درین‌پرده‌که باید به هوس ریخت
اشکهران، مرکز دهستان گاوخونی جنوبی و روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ورزنه در استان اصفهان ایران است.
این شخصیت از نظر ظاهری شبیه کلاه‌قرمزی است. مرضیه محبوب عروسک‌ساز در مورد چرایی شباهت بیشتر عروسک‌های جدید مجموعهٔ کلاه‌قرمزی به کلاه‌قرمزی، حتی فامیل دور با آن سر طاس و سبیل، همهٔ آن‌ها را از یک قوم و محله می‌داند که شاید از نظر خونی نسبتی با هم نداشته باشند اما به قول پسرعمه زا آن‌ها از یک ده آمده‌اند؛ ده کلاه‌قرمزی‌آباد.
نیست دربار من خونین جگر جز لخت دل در کنار از کشتیم گرداب گل می آورد
گرد مشکل ما خونی صد دندان است مهره عقل درین دایره سرگردان است