خزی. [ خ َزْی ْ ] ( ع مص ) غلبه کردن بر کسی در خواری. یقال : خازانی فلان مخازاة فخزیته. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خزی. [ خ ِزْی ْ ] ( ع مص ) در بلا و شهرت افتاده و ذلیل و خوار گردیدن. ( از منتهی الارب ). خوار شدن. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خَزی ̍ رجوع به خَزی ̍ شود. || رسوا شدن. خَزی ̍. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). ( از اقرب الموارد ). || شرم داشتن. ( منتهی الارب ). ( از اقرب الموارد ). خزی. [ خ َ زا ] ( ع مص ) خوار گردیدن ، خِزی. ( منتهی الارب ). || رسوا شدن. ( ازمنتهی الارب ) ( از تاج العروس ). ( از اقرب الموارد ). خزی. [ خ ِزْی ْ ] ( ع اِمص ) خواری. ( از منتهی الارب ). || رسوائی. ( منتهی الارب ) : ملک قدیم و دودمان کریم آل سامان بر باد داد و بدنامی اندوخت که تا ابد عار آن کار و خزی آن حرکت بر روی روزگار باقی خواهد بود. ( از ترجمه تاریخ یمینی ). خزی. [ خ َزْی ْ ] ( ع ص ) رسوا. ( از غیاث اللغات ) : سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی به قیامت خزی و خوار و ملیم.ناصرخسرو.
معنی کلمه خزی در فرهنگ معین
(خِ ) [ ع . ] (مص ل ) ۱ - خوار شدن ، پست شدن . ۲ - خواری ، رسوایی .
۱ - ( مصدر ) خوار شدن . ۲ - رسوا شدن . ۳ - ( اسم ) خواری . ۴ - رسوایی . رسوا
معنی کلمه خزی در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی خِزْیٌ: خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد معنی لَا تُخْزِنَا: خوار و رسوایمان نکن(خزی : هر پستی که انسان از آن شرم داشته باشد) معنی نَخْزَیٰ: که خوار و رسوا شویم (از خزی به معنی :خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد ) معنی یُخْزِیَ: که خوار کند - که زبون و رسوا کند (خزی: خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد) معنی یُخْزِیهِ: او را خوار می کند - او را زبون و رسوا می کند (خزی: خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد) معنی یُخْزِیهِمْ: آنان را خوار می کند - آنان را زبون و رسوا می کند (خزی: خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد) معنی یُخْزِهِمْ: تا آنان را خوار کند -تا آنان را زبون و رسوا کند (خزی: خواری و هر پستی دیگری است که آدمی از آن شرم داشته باشد.جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای شرط قبل از خود می باشد) ریشه کلمه: خزی (۲۶ بار) «خِزْی» در لغت به معنای شکستی است که به انسان وارد می شود، خواه به وسیله خودش باشد یا دیگری و هر گونه رسوایی و ذلت فوق العاده ای و فضاحت را شامل می شود; زیرا در اصل به معنای دور ساختن است و سپس به معنای «شرمندگی» آمده است (گویی لوط می خواهد بگوید: مرا در برابر این میهمان ها شرمنده و از آنها دور نسازید). خواری. اصل آن ذلّتی است که شرمساری میآورد (اقرب) برای آنهاست در دنیا خواری مخصوص و در آخرت عذابی بزرگ. و نیز همان است که گاهی به لفظ هون آمده است مثل آیا با خواری و زبونی آن دختر را نگاه دارد یا در خاک مدفونش کند و مثل هر که خدا خوارش کند محترم دارندهای نخواهد داشت . خزی گاهی به معنی شرم آمده و مصدر آن خزایة (به کسر اوّل) است چنانکه در اقرب و مفردات تصریح کرده، در نهج البلاغه خطبه 104 آمده: «وَاحْشُرْنا فی زُمْرَتِهِ غَیْرَ خَزایا وَ لا نادِمین» خزایا جمع خزیان به معنی شرمنده و خجل است یعنی: ما را در زمره آن حضرت در حالیکه شرمنده و پشیمان نیستیم محشور فرما. ولی در قرآن مجید پیوسته به معنی خواری به کار رفته است و فقط در آیه مرا درباره میهمانم شرمنده و خجل نکنید آیا در میان شما مرد کاملی نیست؟ و نیز در آیه و در آیه شاید مراد از خزی عذاب و یا زبونی باشد که ناشی از عذاب است. افعال این مادّه در قرآن از ثلاثی مجرّد و باب افعال هر در به کار رفته است مثل و مثل و نیز اسم تفضیل و اسم فاعل آمده است نحو و نحو . و اینکه خزی را فضیحت و عذاب و عار و غیره گفتهاند همه آنها اسباب خزی و زبونیاند.
معنی کلمه خزی در ویکی واژه
خوار شدن، پست شدن. خواری، رسوایی.
جملاتی از کاربرد کلمه خزی
خزیمه بن مدرکه مکنی به ابااسد، جد چهاردهم محمد بن عبدالله بود.
میر غایب تا چرا درچاه پنهانی خزید گرنه از آمیز این... مردم عار داشت
او کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بود.
وی در کودکی نزد ابوبکر محمد ابن خزیمه، ابوالعباس محمد سراج، محمد بن حریث و ابوقریش محمد علم حدیث آموخت.
تاریخ این دودمان از پایان دوره صفویه کاملاً روشن است. امیر اسماعیل خان خزیمه حاکم قائن و فراه یکی از سرداران نادر شاه بود. در اواخر قرن هجدهم میلادی سه تن از رؤسای این طایفه پی در پی نام امیر علم خان بر خود نهادند و بدینسان به پیدایش شاخهای از این طایفه کمک کردند که نام علم بر خود نهاد، در حالی که شاخهٔ اصلی نام خزیمه یا عرب خزیمه را حفظ کرد.
موافقانت رسیده ز گرد بر گردون مخالفانت خزیده ز سجن در سجین
هرچ آن نظری در او توان بست پوشیده خزینهای در آن هست
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
در گذرگاهش به صد بیم و امید چون گدایان با همه غمها خزید
زگونه گونه ظرایف زنوع نوع طرف شده است طرف چمن چون خزینه بهمن
۴.اولین روستا در منطقه میباشد که در سال ۱۳۳۵ دارای گرمابه با اصول بهداشتی با دوش متعدد بوده است و قبل از آن اهالی لاهرود و فخرآباد و دیگر روستاها یا فاقد گرمابه بودند یا گرمابه آنها به شکل خزینه و غیر بهداشتی بوده است.
وین خزینه که خاص درگاهست ابدالدهر با تو همراهست
ابن حبان محدث برجستهٔ سنی مذهب و ایرانی بود که به سال ۹۶۵ میلادی از دنیا رفت. او از استادان برجستهاش ابوبکر ابن خزیمه بود و ابوعبدالله حاکم نیشابوری از او روایت کردهاست. حاکم نیشابوری در توصیف او آورده است که «او از معادن دانش در فقه، لغت و حدیث بود» همچنین ذهبی دربارهاش نوشتهاست: «او امام، علامه، حافظ و شیخ خراسان بود.»
ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست آنکس که ازو خزینت از مال تهیست
گنجور کارخانهٔ یزدان که هر نفس نطقش، درِ خزینهٔ اسرار بشکند
لا همچو نهنگ در کمین است ببین الّا چو خزینه در یقین است ببین
او غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بود.
کنانه بن خزیمه جد سیزدهم محمد بن عبدالله و مکنی به ابینضر بود. همچنین قبیله کنانه به وی منتسب است.
شلوار عروسان زره زلف گشادیم بر گنبد ترکان پریچهره خزیدیم
ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه سُلَّمی (زاده ۲۲۳ هجری / درگذشته ۲ ذیقعده ۳۱۱ هجری - نیشابور) شناخته شده به اِبن خُزَیمه، محدث، مفسر قرآن و دانشمند مشهور مسلمانِ شافعی مذهب در سده سوم و چهارم هجری قمری بود. او برای طلب دانش سفرهایی به عراق، حجاز، شام، مصر و خراسان داشت.