معنی کلمه خرمگس در لغت نامه دهخدا
خرمگس بر خوان گیتی صف زده ست
یک مگس را انگبین جستیم نیست.خاقانی.بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاوس مگس را بخراسان یابم.خاقانی.دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.خاقانی.خوان عیسی بر من وآنگه من
باک هر خرمگسی داشتمی.خاقانی.روزه داران را بود آن نان و خوان
خرمگس راچه ابا چه دیگدان.مولوی ( مثنوی ).- خرمگس معرکه ؛ مگس بزرگ که در معرکه های قدیم با صدای خود مزاحم معرکه گیر میشود. کنایه از فرد مزاحم وناجور در جمعی.