معرکه گیر

معنی کلمه معرکه گیر در لغت نامه دهخدا

معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه هنگامه بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن. ( آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. ( غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. ( ناظم الاطباء ). هنگامه گیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معرکه گرفتن شود.

معنی کلمه معرکه گیر در فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می کند.

معنی کلمه معرکه گیر در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه معرکه بر پا کند ( اعم از ریسمان باز حقه باز درویشی که شمایل انبیا و اولیا را نشان دهد ) .

معنی کلمه معرکه گیر در ویکی واژه

کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه معرکه گیر

آقا موچول معرکه گیر با رقص و آواز بچه‌های محله را سرگرم می‌کند...
خواهی که شاه عدل کند عدل پیشه باش در کار خود که معرکه گیر و دار توست
بهزل معرکه گیر و نفاق تو بر تو بصبر کم سخن و شوق آتشین گفتار