معنی کلمه خرخر در لغت نامه دهخدا
خرخر. [ خ ِ خ ِ ] ( اِ صوت ) حکایت صوت کشیدن چیزی سنگین بر زمین. ( یادداشت بخط مؤلف ). || آواز کشیده شدن نوک چیزی بر زمین. ( یادداشت بخط مؤلف ). || آواز شش چون بخلط انباشته باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نام آواز گلوی خبه شده یا محتضر. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
خرخر مرگ مادرزن از چه چه بلبل بهتر است . ( از امثال و حکم دهخدا ).
خرخر. [خ ِ خ ِ ] ( ع ص ، اِ ) ماده شتر بسیارشیر. || مرد خوش خوراک و خوش پوشاک و خوش فراش. ( منتهی الارب ).
خرخر. [ خ ُ خ ُ ] ( اِ صوت ) آواز نامطبوع که از گلوی خفته برآید. ( یادداشت بخط مؤلف ). خرنا. خرناسه. غطیط: افتخاخ ؛ خرخر کردن در خواب. فخ ؛ خرخر کردن نائم در خواب. فخیخ ؛ خرخر کردن در خواب. ( منتهی الارب ). || حکایت صوت خیشوم و بینی خفته. ( یادداشت بخط مؤلف ). || قسمی آواز گربه. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خرخر. [ خ ُرْ رُ خ ُ ] ( اِ صوت ) حکایت صوت کشیدن چیزی گران و سنگین بزمین چون تخته دراز و مانند آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).