خربنده

معنی کلمه خربنده در لغت نامه دهخدا

خربنده. [خ َ ب َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) کسی را گویند که خرالاغ بکرایه می دهد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ). خربان که معاش روزگارش از کرای خر بود. و بتازیش مکاری خوانند. ( شرفنامه منیری ). مُکارم. ( دهار ) ( حبیش تفلیسی ). الاغدار. خرکچی.( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خربندگان : یحیی بن یزید بیرون آمد پشمینه پوشید و کلاهی برسم خربندگان و سر و پالانی بر دوش گرفته. ( ترجمه طبری بلعمی ).
ج ، خربندگان :
یکی سفره پیش پرستندگان
بگسترد بر سان خربندگان.فردوسی.چو خربندگان جامهای گلیم
بپوشید و بارش همه زر و سیم.فردوسی.برآورد خربنده هر گونه رنگ
پرستنده بنشست با می بچنگ.فردوسی.چون نباشد چو خر سرافکنده
تیزخر به ز ریش خربنده.سنائی.احمدبن عبداﷲ خجستانی را پرسیدند: تو مردی خربنده بودی به امیری خراسان چون افتادی ؟ گفت : روزی ببادغیس دیوان حنظله همی خواندم. ( چهارمقاله نظامی عروضی ).
تو چو خر پیش من روان گشته
من چو خربندگان دمادم خر
همه خربندگان خر شده گم
یافت ِ خر خو هند و من گم خر.سوزنی.هست بر من ترا تقدم و هست
چو بخربنده بر تقدم خر.سوزنی.خر بیارای غلام خربنده.سوزنی.اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فلیسان باشند... نه مشتی... آهوی طبع هروانی رنگ... چون... خران مزدقان و خربندگان... ( کتاب النقض ص 475 ). یا بمیرم من یا خربنده
یا بود راه مرا پایانی.رشید وطواط. || مالک خر که خادم خر باشد. ( غیاث اللغات ). آنکه در علف دادن و پالان نهادن و بار کردن تعهد خر کند. ( انجمن آرای ناصری ). رایض. خرچران :
هر چیز با قرین خود آرامد
جغدی قرار کرده بویرانی
این است آن مثل که فروماند
خربنده جز بخوان شتربانی.ناصرخسرو.مر خر بد را بطمع کاه و جو آرد
زیرک خربنده زیر بار بخروار.ناصرخسرو.چون خواستی از فراش و خربنده و دربان و دیگر اتباع. ( فارسنامه ابن البلخی ص 31 ). خربندگان او بچراخور استرآباد می آمدند. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ).
شتربان درود آنچه خربنده کشت.نظامی.

معنی کلمه خربنده در فرهنگ معین

(خَ بَ دِ ) (اِ. )۱ - نگاهبان خر، خرکچی . ۲ - کسی که خر را کرایه دهد.

معنی کلمه خربنده در فرهنگ عمید

کسی که خر کرایه می داد، نگهبان خر.

معنی کلمه خربنده در فرهنگ فارسی

لقب اولجایتو توضیح در تلفظ و وجه تسمیه این اسم اختلاف است .
چاروادار، خرکچی، ربان، نگهبان، خرکرایه کردن
حاجی خربنده . نام یکی از امیران و پهلوانان لشکر سلطان حسین بود .
۱ - نگاهبانی خر مهتر الاغ . ۲ - آنکه الاغ را کرایه دهد جمع : خربندگان .

معنی کلمه خربنده در ویکی واژه

نگاهبان خر، خرکچی.
کسی که خر را کرایه دهد.

جملاتی از کاربرد کلمه خربنده

بود مرا کار به خربنده ای چشم به بار همه افکنده ای
نیکولو در کودکی بیمار شد و به دنبال عقاید مغولی نامش را به «خربنده» تغییر دادند، که به حروف ابجد «سایه خاص آفریننده» معنا می‌دهد که رشید الدین فضل‌الله همدانی طی ابیاتی آن را توضیح داده‌است. تغییر نام هنگام حوادث ناگوار نزد مغولان، سنتی رایج بود.
ستور لاشه چو پرداخت کالبد زروان نه بار برد و نه خربنده اش بر آخور بست
سالها خر بنده بودی بس بود زانک خربنده ز خر واپس بود
ای چو خربنده حریف کون خر بوسه گاهی یافتی ما را ببر
ای بندهٔ دهرِ دون نواز گنده با ک..ن خری ساخته، چون خربنده
شدی بندهٔ خاص فرج و شکم شکم بنده باشد ز خربنده،کم
سرو را هرگز خربنده که دید ماه را دید کس از پشم کلاه
چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا
جهانرا جان توانی شد بدانش چرا از جاهلی خربنده باشی
در نوجوانی به فرمانروایی خراسان منصوب شد. در این دوران بود که روحانیان حنفی پیوسته او را به گرویدن به این مذهب تشویق می‌کردند. تلاش آنان به سرانجام رسید؛ او مسلمان و حنفی شد و حنفیان را احترام و تکریم فراوان کرد. وی پس از اسلام آوردن نام خود را از «خربنده» به «خدابنده» تغییر داد.
صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم