خافق
معنی کلمه خافق در فرهنگ معین
معنی کلمه خافق در فرهنگ عمید
۲. جنبنده.
۳. تپنده.
معنی کلمه خافق در ویکی واژه
غایب، پنهان.
خالی.
جملاتی از کاربرد کلمه خافق
نام من زهراستاندر خافقین مادرم بر خسرو بیکس حسین
شرط این سودا بود اذن حسین هم رضای آن شفیع خافقین
من ذاالذی فی الخافقین هوالملیک المقتدر و هو العزیز المستعان المستغاث المنتصر
خسرو و غازی معزالدوله کهف الخافقین آفتاب اوج برج سلطنت سلطان حسین
جز که نادر باشد اندر خافقین آدمی سر بر زند بی والدین
از من که میبرد سوی دستور خافقین رمزی در آن شکایت ایام منطوی
فضلش از شش سوی عالم گیر باد تا فراگیرد فضای خافقین ...
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا الآیة... ای سید خافقین و رسول ثقلین! این کارها همه در پی تو بستیم، و جهانیان را اتباع تو فرمودیم، خادمان ترا عهدنامه محبت نوشتیم، و در محل نظر خود آوردیم، و مخالفان ترا در وهده مذلت و مهانت اوکندیم، من خالفک فهو فی شقّ الاعداء، و من خدمک فهو فی شقّ الاولیاء، هر که ترا خواست او را خواستیم و بخود راه دادیم، و هر که برگشت او را سوختیم و بینداختیم، من یطلع الرسول فقد اطاع اللَّه ای مهتر! از برگشتن این بیگانگان و ناسزا گفتن ایشان دل تنگ مدار، که ما شغل ایشان ترا کفایت کنیم، و رنج ایشان از تو باز داریم، فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ آن گه قومی آریم برنگ توحید برآورده، و بصفت دوستی آراسته، و صبغة اللَّه بستر ایشان پیوسته، این «صبغة اللَّه» رنگ بی رنگی است، هر که از رنگ رنگ آمیزان پاک است بصبغة اللَّه رنگین است.
دل تو عرش مجیدست و عالمین چو ذره کف تو بحر محیطست و خافقین چو شبنم
و از کرامت این حالت فتح و فتوح این مقالت در ماه مبارک رمضان سنهثمان عشر افتاد بشهر قیصریه وقتی که ابواب خزاین رحمت گشاده بود و خوان کرم عام نهاده و صلای «هل من سائل هل من داع» در داده. این ساعت را غنیمت شمرده آمد و عنان قلم بدست تصرف غیب سپرده شد تا هر گوهر ثمین که از مواهب غیب به ممکن دل رسد زبان قلم در سلک عبارت کشد و بر طبق ورق نهد و به تحفه بدان طرف برد و گوید «یا ایهاالعزیز مسنا و اهلنا الضرورجئنا بیضاعه مزجاه». پس این ضعیف بعد از استخارت و استعانت به حضرت عزت این عروس غیبی را به زیور القاب همایون آن پادشاه دینپرور و سلطان عدلگستر آن آسمان چتر ستاره منجوق افتخار و بقیت آل سلجوق ضاعفالله جلاله و مدفیالخافقین ظلاله مزین و متحلی گردانید. بیت