( حمرة ) حمرة. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) سرخی. ( منتهی الارب ). و آن رنگ معروفی است. ( از اقرب الموارد ). - ذوحمرة ؛ شیرین : گویند رطب ذوحمرة. ( از اقرب الموارد ). || صبغی است که برای قرمز کردن رنگهابکار میرود. ( از اقرب الموارد ). || درختی است که خران دوست دارند. || آماسی است ازجنس طاعون و بفارسی سرخ باده گویند و آن ورم حار صفراوی محض است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). حمرة. [ ح ُ م َ رَ ] ( ع اِ ) یکی حمر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و آن مرغی است سرخ رنگ. رجوع به حمر شود. حمرة. [ ح ُم ْ م َ رَ ] ( ع اِ ) یکی حمر. ( منتهی الارب ). رجوع به حمر شود.
معنی کلمه حمره در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) سرخی قرمزی . ۲ - ( اسم ) رنگ سرخ قرمز . ۳ - نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد . یکی حمر و آن مرغی است سرخ رنگ
جملاتی از کاربرد کلمه حمره
پس بحمره ضرب کن لحیان دگر نصرة الخارج ببین ای باهنر
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی یزدادلها صبغ فی احمرها القانی
تاریخپژوهان دلایل همگرایی مردم عرب با بقیه مردم ایران را در نفرت از امپراتوری عثمانی به خاطر کشتار بزرگی که در محمره کرد و نیز به خاطر هممذهبِ شیعه بودن عربها و غیرعربهای ایران دانستهاند.
والحمدالله تعالی که امروز بامداد لطف سبحانی و بخت بلند سلطانی هر ملکی را لشکری است و در هر کشوری دانشوری که خورشید و برجیس از بیم تیغ و شرم کلکشان حمره خجل و صفره و جل گرفته، سنان هاشان در رجم دیو کفر، شهابی ثاقب است و زبان ها را در رد بحث خصم جوابی صایب.
فاستبانت حمره من قبل ما کادت تبین یا ولی المؤمنین
در ۱۸ دسامبر ۱۹۵۹، عبدالکریم قاسم اعلام کرد که عثمانیها محمره را که بخشی از خاک عراق بوده (در زمانی که کشوری بنام عراق وجود نداشته است!!!!) به ایران تحویل دادهاند و بلافاصله پس از آن، عراق شروع به حمایت از جنبشهای تجزیه طلب در ایران کرد.
همچنین حمره و نقی الخد زان بهرام لعل خفتانست
لحیان و حمره نصرت خارج بیاض و قبض پس اجتماع و عتبه و انگیس و عقله گیر
زوج و فردی و دو زوجی حمره ثابت نحس و هشتم بادی و مریخی امر مخفی ارث و مرگ مردم
خط و نقط و دو خط به تقدیر حمره است و بیاض عکس آن گیر
بر طریق افزای تا گردد نقی پس جماعت حمره شد ای متقی
از حمره و بیاض رخت آورم فرح از این و آن اگرچه شود حاصل اجتماع