حمراء

معنی کلمه حمراء در لغت نامه دهخدا

حمراء. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث احمر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || عجم. ( منتهی الارب ). زیرا بیشتر آنان برنگ شقره هستند: گویند: لیس فی الحمراء مثله ؛ در عجم مثل او نیست. ( از اقرب الموارد ). || سال سخت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سختی گرمای نیم روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سختی گرما. || اسم فاس الجدیده. ( اقرب الموارد ). || سپید.
- امراءة حمراء ؛ زن سپید. و حُمَیراء مصغر آن است. ( منتهی الارب ).
|| زن سرخ رنگ. ( آنندراج ).

معنی کلمه حمراء در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) مؤنث احمر، سرخ - رنگ .

معنی کلمه حمراء در ویکی واژه

مؤنث احمر، سرخ - رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه حمراء

شمال: شبرا | الساحل | زاویه حمراء | شرابیه | روض‌الفرج | مطریه | منیره جدیده
و فارسی را نیز به خاطر آنکه زبان ادب و کتابت و انشاء است آن را به خوبی فرا گرفت و در خلال یادگیری آن به فراگیری اشعار فارسی مانند حافظ شیرازی و جامی را نیز فرا گرفت. و بعد از ان که اجازهٔ نامه تدریس و تعلیم را دریافت نمود به زادگاهش شهر جزیره برگشت و در مدرسه الحمراء به معلم و مدرسی توانا تبدیل شد. ملای جزیری شاعری پایه بلند بوده، تمامی اشعار او غرامی و عرفانی و به زبان کُردی است و از ایشان به عنوان پدر اذعار نوین کُردی نیز یاد می شود .
شهر الحمراء (به عربی: الحمراء) در الداخلیه در کشور عمان واقع شده‌است. جمعیت این شهر ۱۷٫۲۲۱ نفر است.
فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قرأ نافع. «محفوظ» بالرّفع علی نعت القرآن فانّ القرآن «محفوظ» من التّبدیل و التّغییر و التّحریف. قال اللَّه تعالی: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. و قرأ الآخرون بالجرّ علی نعت اللّوح و هو الّذی یعرف باللّوح المحفوظ و هو امّ الکتاب و منه نسخ الکتب «محفوظ» من الشّیاطین و من الزّیادة فیه و النّقصان. روی عن ابن عباس قال: انّ فی صدر اللّوح لا اله الّا اللَّه وحده، دینه الاسلام و محمد عبده و رسوله فمن آمن باللّه و صدّق بوعده و تبع رسله، ادخله الجنّة. قال و اللّوح من درّة بیضاء طوله ما بین السّماء و الارض و عرضه ما بین المشرق الی المغرب و حافتاه الدّرّ و الیاقوت و دفّتاه یاقوتة حمراء و قلمه نور و کتابه برّ معقود بالعرش و اصله فی حجر ملک و قال مقاتل: اللّوح المحفوظ عن یمین العرش و عن انس بن مالک قال: اللّوح المحفوظ الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ فی جبهة اسرافیل و قیل: للَّه عزّ و جلّ فیه فی کلّ یوم ثلاثمائة و ستّون لحظة یحیی و یمیت یعزّ و یذلّ و یفعل ما یشاء.
«فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ» ای لم یقدروا ان یعلوا السّدّ، «وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً» لم یقدروا ان ینقبوه من تحته. قال قتادة ذکر لنا انّ رجلا قال یا نبیّ اللَّه قد رأیت سدّ یاجوج و ماجوج، قال انعته لی کالبرد الحبر طریقة سوداء و طریقة حمراء، قال قد رأیته «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» فلمّا فرغ من بناء السّدّ و جاء کما احبّ ذوا القرنین قال هذا رحمة من ربّی ای هذا العمل نعمة من اللَّه علیّ و علی من خاف معرّة یاجوج و ماجوج، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» هو قوله تعالی: «حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ». قرأ عاصم و حمزة و الکسائی «دکاء» ممدودة مهموزة و الوجه انّه علی تقدیر محذوف لانّ دکّاء علی و زن فعلاء، یقال ناقة دکّاء لا سنام لها شبّهوه بهذه النّاقة و هو علی حذف المضاف کانّه قال مثل دکّاء او علی حذف الموصوف کانّه قال جعله بقعة دکّاء او ارضا دکّاء و هی الملساء، و قرأ الباقون «دکا» منونا، و الوجه انّ المعنی جعله ذا دکّ ای مدکوکا یعنی مکسورا، من قوله تعالی: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً» و قوله: «کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا» فهو علی حذف المضاف او علی تقدیر دکّة دکّا فهو علی صیغة المصدر لانّ جعل ها هنا یتعدّی الی مفعول واحد مثل خلق.
تا توانی اگر از غم دگران برهانی به ز صد ناقه حمراء بقربان بردن
کبابم کرده داغ لاله روئی که برد از لالۀ حمراء نکوئی
خبر مصطفی در آفرینش آدم و برداشتن خاک آدم از زمین اینست. اما اثر صحابه آنست که عبد اللَّه مسعود و جماعتی از صحابه گفتند لمّا فرغ اللَّه من خلق ما احبّ استوی علی العرش، و قال للملائکة إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً الی قوله إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ من شأن ابلیس فبعث جبریل الی الارض لیأتیه بطین منها فقالت الارض انّی اعوذ باللّه منک أن تنقص منّی او تشینی، فرجع و لم یأخذ. فقال یا ربّ انّها قد عاذت بک فاعذتها. فبعث میکائیل فقالت مثل ذلک، فرجع. فبعث ملک الموت فعاذت منه. فقال و انا اعوذ باللّه ان ارجع و لم انفذ امره، فاخذ من وجه الارض و خلط، فلم یأخذ من مکان واحد و اخذ من تربة حمراء و بیضاء و سوداء، فلذلک خرج بنو آدم مختلفین، فصعد به فبلّ ترابه حتّی عاد طینا لازبا و اللّازب هو الّذی یلتزق بعضه ببعض، ثم لم یزل حتی انتن و تغیّر.
یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ای یسترها علیکم و لا یفضحکم بها اذا انتم فعلتم ما امرتم به من الجهاد. وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ قوله: یَغْفِرْ لَکُمْ... یُدْخِلْکُمْ جزم لانّه جواب قوله: تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ لانّ معناه: آمنوا باللّه و جاهدوا یغفر لکم و یدخلکم. قوله وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً... قال الحسن سألنا عمران بن الحصین و ابا هریرة عن تفسیر وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ فقالا علی الخبیر سقطت، سألنا رسول اللَّه عنها. فقال: «قصر من لؤلؤة فی الجنّة فی ذلک القصر سبعون دارا من یاقوتة حمراء فی کلّ دار سبعون بیتا من زمرّدة خضراء فی کلّ بیت سبعون سریرا علی کلّ سریر سبعون فراشا من کلّ لون علی کلّ فراش امرأة من الحور العین فی کلّ بیت سبعون مائدة علی کلّ مائدة سبعون لونا من کلّ الطعام فی کلّ بیت وصیفا و وصیفة.» قال: «فیعطی اللَّه المؤمن القوّة من غداة واحدة ما یأتی علی ذلک کلّه.» ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ای النجاة لا یعادلها شی‌ء.
و روی «انّ اخس اهل الجنة درجة و لیس فیها خسیس رجل له قصر من یاقوتة حمراء له اربعة ابواب فباب تدخل منه الملائکة بالتحیة من عند اللَّه و باب تدخل علیه منه ازواجه من الحور العین و باب یدخل علیه منه خدمه من الولدان و باب ینظر منه الی وجه ربه تبارک و تعالی و هو اکرم الأبواب».
سألنا رسول اللَّه ص عن ذلک فقال: قصر فی لؤلؤة بیضاء فیه سبعون دارا من یاقوتة حمراء فی کل دار سبعون بیتا من زبرجدة خضراء فی کل بیت سبعون سریرا علی کل سریر سبعون فراشا من کل لون، علی کل فراش زوجة من الحور العین و فی کل بیت سبعون مائدة، علی کل مائدة سبعون لونا من طعام فی کل بیت سبعون وصیفة و یعطی المؤمن من القوة فی کل غداة ما یأتی علی ذلک کلّه اجمع‌
الجزیرة الحمراء ۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
ثم اخبر بفضل المؤمنین فقال: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ و هم اربعة املاک: ملک فی صورة رجل یسترزق لبنی آدم، و ملک فی صورة ثور یسترزق للبهائم، و ملک فی صورة اسد یسترزق للسباع، و ملک فی صورة نسر یسترزق للطّیر و العرش علیهم و هو یاقوتة حمراء و الملک الذی فی صورة رجل هو اسرافیل و انشد رسول اللَّه (ص) قول امیة:
احتمالاً در قرن نهم دژ یا ارگی بر روی تپه سابیکا مربوط به دوره ویزیگوتیک وجود داشته‌است. اولین اشاره به قله الحمراء در جریان نبردهای اعراب و مولدان در زمان حکومت عبدالله بن محمد (ح. ۸۸۸–۹۱۲) بود. بر اساس اسناد به جا مانده از آن دوران، قلعه الحمراء بسیار کوچک بوده و دیوارهای آن قادر به بازدارندگی ارتشی که قصد فتح آن را داشته، نبوده‌است. چنان‌که در شعری از ابن حیان به‌این موضوع اشاره شده‌است.
ایشان بعد از ۷۵ سال سعی و تلاش در عرصه فرهنگ و ادبیات دینی و ملی در سال (۱۰۵۰ق) دار فانی را وداع و در جنوب مدرسه حمراء واقع در جزیره بوتان دفن گردیدند.