معقود

معنی کلمه معقود در لغت نامه دهخدا

معقود. [ م َ ] ( ع ص ) بسته و بند کرده و گره کرده. ( ناظم الاطباء ). بسته.بسته شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : چنانکه خنصر و بنصر بر عقد یا حی یا قیوم بسته می دارد، انمله وسطی را به ذکر مجلس معلی معقود می گرداند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 306 ). فتح و نصرت بر اعداء دولت و دین ، به لوای او معقود باد و سایه همایونش بر همه جهانیان ممدود. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 2 ).
احمداﷲ تعالی که به ارغام حسود
خیل بازآمد و خیرش به نواصی معقود .سعدی. || برقرار و ثابت و استوار. || طاق عمارت بنا کرده شده. || عهد و میثاق بسته شده. ( ناظم الاطباء ). || مجسمه و آن شیره بهی و امثال آن است که با جوشاندن به قوام آرند با شکر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : روزی یکی از دوستان او، او را معقودی ساخته به هدیه آورد. ( ابوالفتوح ج 5 ص 60 ). و رجوع به مجسمه شود. || سطبرشده. بسته . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سفت شده : و اهل بابل یسمون القطران المعقود هکذا زفتاً. ( ابن البیطار، یادداشت ایضاً ).
- باء معقود ؛باء فارسی. پ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- بناء معقود ؛خانه ای که در آن گرههای خمیده باشد مانند در و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خانه ای که در آن عقدهایی باشد که بسته می شوند مانند درها و جز آن. ( ناظم الاطباء ). خانه ای که در آن عقد یعنی طاقهای خمیده باشد مانند درها. ( اقرب الموارد ).
- جیم معقود ؛ جیم فارسی. چ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کاف معقود ؛ کاف فارسی. گاف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ما له معقود؛ نیست مر او را رأی ثابت و استواری. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- معقوداللسان ؛ بسته زبان. ( ناظم الاطباء ).
|| نزد محاسبان عبارت است از عدد اصم که آن را جذر اصم نیز گویند و آن عددی است که آن را جذرتحقیقی نباشد بلکه جذر آن تقریبی بود مانند دو و سه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

معنی کلمه معقود در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - بسته شده ، گره بسته . ۲ - محکم گردیده .

معنی کلمه معقود در فرهنگ عمید

گره کرده، بند کرده، بسته شده.

معنی کلمه معقود در فرهنگ فارسی

عقدشده، عقدبسته، گره کرده، بندکرده وبسته شده
( اسم ) ۱ - بسته شده گره بسته . ۲ - محکم گردیده .

معنی کلمه معقود در ویکی واژه

بسته شده، گره بسته.
محکم گردیده.

جملاتی از کاربرد کلمه معقود

عهد یزدانی که شد معقود از صبح ازل باز در شام آبد از نو مجدد ساختند
اندرونش به طعم و شیرینی بهتر از پاره‌های معقود است
فتح گشته بعزم تو مقرون یمن گشته برای تو معقود
و عن جریر بن عبد اللَّه قال: رأیت رسول اللَّه ص یلوی ناصیة فرس باصبعه بیده و هو یقول: الخیل معقود بنواصیها الخیر الی یوم القیمة الاجر و الغنیمة.
و احتمال کند که معرفت هستی بحق تحیر به هستی خود تقاضا کند؛ از آن که بنده چون خداوند را بشناخت، کل خود را دربند قهر وی بیند. چون وجود و عدمش بدو بود و از او و سکونت و حرکت به قدرت او، متحیر شود که: «چون کل مرا بقا بدوست، من خود کیستم و برچیستم؟» و از این بود که پیغمبر گفت، علیه السّلام: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ.» هرکه خود را بشناسد به فنا حق را تعالی اللّه بشناسد به بقا و از فنا عقد و صفت باطل بود و چون عین چیزی معقود نباشد، اندر معرفت وی به‌جز تحیر ممکن نشود.
روان کن ای نگار آتشین روی زلالی آتشی زان آب معقود
شرف شده بمساعی چتر تو مقرون ظفر شده بنواصی خیل تو معقود
و فی الحدیث الصحیح: «الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیمة»
ظفر بناصیهٔ خیل تو بود معقود شرف بقاعدهٔ امر تو بود معصوب
جهان پناه امیرا توئی که طره فتح بذیل پرچم رایات تو بود معقود