معنی کلمه حسینیه در لغت نامه دهخدا
حسینیه. [ ح ُ س َ نی ی َ ] ( اِخ ) از فروع فرقه زیدیه بودند که ائمه را چنین تعداد میکرده اند. 1- علی بن ابیطالب. 2- حسین بن علی. 3- زیدبن علی بن حسین. 4- یحیی بن زید. 5- عیسی بن زید. 6- محمدبن عبداﷲبن حسن. و بعد از محمد هر کس از آل رسول که مردم را به طاعت خدا بخواند امام میدانند. ( الفرق بین الفرق 51-52 ) ( خاندان نوبختی ص 254 ).
حسینیه. [ ح ُ س َ نی ی َ ] ( اِخ ) از فرق شیعه و شعبه یی از طرفداران امامت ابومنصور که پس از او پسرش حسین بن ابی منصور را صاحب این مقام میشمردند. ( مقالات اشعری ص 24 ) ( خاندان نوبختی ص 254 ). ابن عبد ربه گوید: حسینیه شاخه ای از روافض هستند که از یاران ابراهیم اشتر بودند. اینان شبانه در کوچه های کوفه میگشتند و فریاد میزدند: «یالثارات الحسین ». ( عقد الفرید ج 2 ص 240 ).
حسینیه. [ ح ُ س ِ نی ی ِ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در شش هزارگزی باختر فرمهین و شش هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر. دارای 362 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، بنشن ، پنبه ، ارزن ، انگور. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو است و از فرمهین اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
حسینیه. [ ح ُ س ِ نی ی ِ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 12هزارگزی شمال باختر ابهر و 2هزارگزی راه قزوین به زنجان. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل ، سردسیر. دارای 504 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، انگور. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
حسینیه. [ ح ُ س ِنی ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جراحی. بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 75هزارگزی شمال شادگان و سه هزارگزی باختری راه اتومبیل رو اهواز به بهبهان کنار رودخانه جراحی. ناحیه ای است واقع در دشت. گرمسیر. دارای 110 تن سکنه میباشد. فارسی و عربی زبانند. از رودخانه جراحی مشروب میشود. محصولات آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی و حشم داری گذران میکنند. راه در تابستان اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).