حربه

معنی کلمه حربه در لغت نامه دهخدا

( حربة ) حربة. [ ح ُ ب َ ] ( ع اِ ) خنوری است مانند جوال و غراره و توشه دان شبان. ( منتهی الارب ). جوال و توشه دان شبان.
حربة. [ ح ِ ب َ ] ( ع اِ ) هیأت کارزار. ( منتهی الارب ).
حربة. [ ح َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) یکی حَرَب. ( منتهی الارب ).
حربة. [ ح َ ب َ] ( ع اِ ) نوعی از ثوانی نجوم. رجوع به ثوانی شود.
حربة. [ ح َ ب َ ] ( اِخ ) ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام.و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل. ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ). موضعی به شام. ( منتهی الارب ).
حربة. [ ح َ ب َ ]( اِخ ) ( خطه بنی... ) در یسار بنی حصن در بصره است ، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. ( معجم البلدان ).
حربه. [ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) حَربة. آلت جنگ. ( منتهی الارب ). سلاح. آلت حرب. || چوب دستی. ( منتهی الارب ). || تازیانه. || نیم نیزه. ( زمخشری ). نیزه ٔکوتاه. ( دهار ). || کارد. ( غیاث ). دشنه. خنجر. ج ، حِراب. ( منتهی الارب ) : این جا شمشیر و حربه و سنگ است. ( تاریخ بیهقی ص 112 ). و بسیار جراحتها یافت از سنگ و از حربه. ( تاریخ بیهقی ص 461 ).
بطوع خدمت شمشیر و حربه تو کنند
اگر شوند ز گردون مخیر آتش و آب.مسعودسعد.چرخ پندارم آتشین حربه ست
که مرازار کشت نتوانست.مسعودسعد.قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شود ماهی بی حربه قصاب.خاقانی.واحزنا گفته ام بشاهد حربا
زین گله حربه جفای صفاهان.خاقانی.بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه هندی او حرمت تیغ یمان.خاقانی.با حربه مرگ اگر ستیزند
افتند چنانکه برنخیزند.نظامی.گر آنگه میزدی یک حربه چون میغ
چو صبح اکنون دودستی میزنی تیغ.نظامی.بر دیو شهاب حربه رانده
لاحول ولا ز دور خوانده.نظامی.دزدان دو گروهند، جمعی در صحراها با تیر و کمان ، برخی با حربه و کمند. ( مجالس سعدی ص 21 ).
دیگر از حربه خونخوار اجل نندیشم
که نه از غمزه خونریز تو بی باکتر است.سعدی.|| نام روز جمعه. || ( اِمص ) نیزه زنی. || فساد دین. || سلب مال کسی. ( منتهی الارب ). ج ، حربات. || ( اِخ ) الحربة، نام حربه ای است که نجاشی ملک حبش رسول اکرم ( ص ) را هدیه فرستاد. رجوع به حربه نجاشی شود.

معنی کلمه حربه در فرهنگ معین

(حَ بِ ) [ ع . حربة ] (اِ. ) سلاح .

معنی کلمه حربه در فرهنگ عمید

۱. وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده می کنند.
۲. [قدیمی] آلت جنگ مانندِ شمشیر، خنجر، و سرنیزه، سلاح.

معنی کلمه حربه در فرهنگ فارسی

سلاح، آلت جنگ ازقبیل شمشیروخنجروسرنیزه، حراب
( اسم ) آلت حرب و نزاع مانند شمشیر خنجر نیز. کوتاه کارد و غیره ساز جنگ سلاح .
در اصطلاح عرفا خارج شدن از بندگی کائنات و قطع تمام علاقات با غیر واجب میباشد

معنی کلمه حربه در ویکی واژه

حربة
سلاح.

جملاتی از کاربرد کلمه حربه

با حربهٔ مرگ اگر ستیزند افتند چنانکه بر نخیزند
ناهید مشعبد را در حقه نسیان کن بهرام معبد را در حربه خذلان کش
در زاهدان با وجود تشدید فضای امنیتی شهر و برپایی ایستگاه‌های ایست و بازرسی و مسدود کردن بسیاری از مسیرهای منتهی به مصلای این شهر، مردم بعد از نماز جمعه تجمع اعتراضی برپا کرده و شعارهایی مانند: «مرگ بر خامنه‌ای»، «مرگ بر دیکتاتور»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «بسیجی، سپاهی، داعش ما شمایید»، «مرگ بر سپاهی» و «مرگ بر بسیجی»، «قسم به خون یاران، ایستاده‌ای تا پایان» سر دادند. در این تظاهرات مسالمت آمیز ضد حکومتی در زاهدان زنان بلوچ نیز مانند هفته‌های گذشته شرکت کردند. فعالان بلوچ می‌گویند که اطلاعات سپاه از تجاوز به زنان به‌عنوان آخرین حربه خود برای توقف اعتراضات استفاده کرده‌است.
کنون با حربه های آتش قهر کنیمت همچو آتش شهره شهر
خضر خان حربهٔ شه خورده در دل ز دیده خون دل میریخت در گل
مبارزه ارمنیان در رهایی از دولت عثمانی آغاز گردید و مسئله ارمنی در محافل حکومتی و سیاسی اروپا مطرح شده آنان گهگاه در اثر ضرورت از این مسئله به عنوان حربه‌ای در برابر سلطان عثمانی استفاده نمودند. در سال ۱۹۱۵ حکومت ترکان جوان دست به نخستین نسل‌کشی سده بیستم میلادی زده بیش از یک و نیم میلیون ارمنی را در ارمنستان غربی به کام نیستی فرستاد.
مبارزه ارمنیان در رهایی از یوغ حکومت ترکیه و مسئله ارمنی در محافل حکومتی و سیاسی اروپا مطرح شده آنان گهگاه در اثر ضرورت از این مسئله به‌عنوان حربه‌ای در برابر سلطان ترک استفاده نمودند. در سال ۱۹۱۵ حکومت ترکان جوان دست به نخستین نسل‌کشی سده بیستم زده بیش از یک و نیم میلیون ارمنی را در ارمنستان غربی به کام نیستی فرستاد.
هنگام زبونی نشود حربه ما کند چون دشنه همان تند زبانیم که بودیم
سرقت عقول الناس فی حربه بالضرب ثم القطع للاشلاء
دگر از حربه‌ی خونخوار اجل نندیشم که نه از غمزه‌ی خونریز تو ناباکترست
حربه‌ی دون همتان کین است و بس زندگی را این یک آئین است و بس
اگرت به منظر بی‌نشان دم همتی بکشد عنان چوسحربه جنبش یک نفس زهزار سینه برآ سبک
بینداخت بر سام زان حربه دست همی پشت دست دلاور بخست